اصحاب قرآنی یاوران حضرت مهدی(عج)

سامانه تلاوت آیات وحی

همت بلند عجوزه بني اسرائيل و حضرت موسي (ع)
| ادامه مطلب...

 

 

همت بلند عجوزه بني اسرائيل و حضرت موسي (ع)

 

 

 

       در روایات نقل شده که پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ در سفری در بیابان به چادر نشینی برخورد، چادر نشین حضرت را شناخت، بسیار پذیرایی کرد. هنگام خداحافظی، رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ به او فرمود: هرگاه از ما چیزی بخواهی از خدا می‎خواهیم که به تو عنایت کند؛ او در جواب گفت: از خدا بخواه شتری به من بدهد که موقع حرکت، اثاثیه خود را بر آن بگذارم و چند گوسفند به من عطا کند که در این صحرا آنها را بچرانم، و از شیرشان استفاده کنم. حضرت آنها را از خدا تقاضا نمود. خداوند هم تقاضای حضرت را برآورد. در این هنگام رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ به اصحاب خود رو کرد و فرمود: ای کاش این مرد نظر و همتش بلند بود و مثل عجوزه بنی اسرائیل، خیر دنیا و آخرت را از ما می‎خواست تا آن را از خدا می‎خواستم، و خدا به او می‎داد، اصحاب تقاضای بیان قصه عجوزه بنی اسرائیل را نمودند. حضرت داستان عجوزه را به طور مشروح برای اصحاب شرح دادند. در این روایت است که آن عجوزه سه حاجت خواست و برآورده شد: 1. جوان شود 2. همسر موسی گردد 3.  در بهشت هم همسر موسی باشد .

(به نقل از حیاه الحیوان دمیری)

سمبل های موجود در داستان حضرت یوسف(ع) :

 

یك طرف داستان، حضرت یوسف علیه السلام سمبل زیبایى در جهان قرار داشت كه در این درگیرى در اوج جوانى و هیجان شدید غریزه شهوت بود؛ یعنى در فضایى قرار داشت كه میلیون‏ها نفر شكست مى‏ خورند. بیشتر آنهایى كه در این فضا قرار گرفتند، اگر مؤمن هم بودند، چند دقیقه صبر كردند، اما اكثراً شكست خوردند.

ولى این زیباى نمونه، در اوج جوانى و اوج هیجان شهوات، در برابر طنّازى، حیله‏ گرى، فتنه‏ گرى و آسیب رسانى زن جوانِ مشركِ بریده از خدا، هفت سال، شبانه روز مقاومت كرد و دامن پاك الهى او آلوده نشد و مارك شیطانى به او نخورد.

در اوج مقاومت با قدرت ظالمانه بانوى كاخ، زن نخست وزیر، نُه سال محكوم به زندان مى‏ شود و در زندان روحیّات عجیبى را از عالم ملكوت كسب مى‏ كند و روزى كه آزاد مى‏ شود، لایق مى‏ شود نه عزیز مملكت مصر، بلكه عزیزِ مصرِ وجود شود و خداوند متعال چند هزار سال، این داستان گم شده را از لابلاى تاریخ فراموش شده و از پرونده روزگار بیرون بیاورد و محور بیش از صد آیه قرارش دهد و در قرآن مجید، كتابى كه تا قیامت جاوید خواهد ماند، نام و داستان او را بگنجاند. این علت «أَحْسَنَ الْقَصَصِ‏» بودن این داستان است.

 

توجه ویژه خدا به بعد از درگیرى یوسف علیه السلام و زلیخا :

 

آنچه را كه در این بحث مى‏ بینید، كه به نظر بسیار مهم مى‏ رسد و همه دقایق و لطایفش در آیات قرآن كریم است، نگاه پروردگار به بعد از این جریان است، نه قبل از آن. همه این مسائل براى بعد از هیجان شهوات و درگیرى حضرت با این زن و مقاومت هفت ساله و حفظ دامن خود در تمام حیات از آلودگى است.

تمام نگاه خاص پروردگار به حضرت یوسف علیه السلام به خاطر بعد از این جریان است. البته قبل از این جریان، پروردگار عالم به او نظر دارد، اما فقط به عنوان فرزند كوچك حضرت یعقوب علیه السلام، یعنى از زمانى كه حضرت یوسف علیه السلام به دنیا آمد، تا زمانى كه با این زن ناخواسته روبه ‏رو شد و به صورت غلام زرخریدى كه همه راه‏هاى فرار به روى او بسته شده است و نمى ‏تواند جایى برود و آزادى ندارد، تا زمانى كه ناخواسته او را در فضاى كاخ قرار مى‏دهند و در خلوت كاخ به عنوان غلامِ شوهر این زن و خدمت كار او قرار مى‏ دهند.

مدتی ماه (بر اثر ابرهای متراکم) بر بنی اسرائیل طلوع نکرد (هرگاه میخواستند از مصر به طرف شام بروند احتیاج به نور ماه داشتند و گرنه راه را گم میکردند) به حضرت موسی ـ علیه السلام ـ وحی شد که استخوانهای یوسف را از قبر بیرون آورد (تا وصیت او انجام گیرد) در این صورت، ماه را بر شما طالع خواهم کرد

نگاه پروردگار به او از زلیخا به بعد شروع مى‏ شود، تا آنجایى كه روزگار فراق تمام مى‏ شود، حضرت یعقوب علیه السلام و فرزندانش وارد مصر مى‏ شوند و به شدّت مورد احترام حضرت یوسف علیه السلام قرار مى‏ گیرند و او نیز در اوج كرامت و بزرگوارى از ظلم‏هاى ده برادر خود گذشت مى‏ كند و داستان دیگر تمام مى‏ شود .

 

ماجرای قبر حضرت یوسف(ع) چه بود؟ 

 

حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ به قدری محبوبیت اجتماعی پیدا کرده و عزّت فوق العاده‎ای نزد مردم مصر داشت که پس از فوتش بر سر محل به خاک سپاریش نزاع شد. هر طایفه‎ای می‎خواست جنازه یوسف در محل آنها دفن شود، تا قبر او مایه برکت در زندگی‎شان باشد.

بالاخره رأی بر این شد که جنازه یوسف را در رود نیل دفن کنند، زیرا آب رود که از روی قبر رد می‎شد مورد استفاده همه قرار می‎گرفت و با این ترتیب همه مردم به فیض و برکت وجود پاک حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ می‎رسیدند .

جنازه حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ را در میان رود نیل دفن کردند تا زمانی که حضرت موسی ـ علیه السلام ـ می‎خواست با بنی اسرائیل از مصر خارج شود. در این هنگام جنازه را از قبر درآورده و به سوی فلسطین آورده و دفن کردند، تا به وصیت حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ عمل شده باشد. خداوند به پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ خطاب نموده و می‎فرماید:

 « ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیبِ نُوحِیهِ إِلَیکَ وَ ما کُنْتَ لَدَیهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَ هُمْ یمْکُرُونَ؛ اینها از اخبار غیبی است که به تو وحی کردیم، تو نزد برادران یوسف نبودی در آن موقعی که مکر کردند (تا یوسف را به چاه بیفکنند).» 1

 « لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَهٌ لِأُولِی الْأَبْصار...؛ در داستان‎های ایشان ( یوسف و یعقوب و برادران یوسف و داستان‎های پیامبران دیگر)، درسهای آموزنده‎ای برای صاحبان بصیرت است.» 2

این داستان‎ها حاکی از واقعیتهای حقیقی است، نه آن که آنها را ساخته باشند. 3

جالب توجه این که: مدتی ماه (بر اثر ابرهای متراکم) بر بنی اسرائیل طلوع نکرد(هرگاه میخواستند از مصر به طرف شام بروند احتیاج به نور ماه داشتند وگرنه راه را گم میکردند) به حضرت موسی ـ علیه السلام ـ وحی شد که استخوانهای یوسف را از قبر بیرون آورد (تا وصیت او انجام گیرد) در این صورت، ماه را بر شما طالع خواهم کرد.

موسی ـ علیه السلام ـ پرسید که چه کسی از جایگاه قبر یوسف آگاه است؟ گفتند: پیرزنی آگاهی دارد. موسی ـ علیه السلام ـ دستور داد که آن پیرزن را که از پیری، فرتوت و نابینا شده بود، نزدش آوردند. حضرت موسی ـ علیه السلام ـ به او فرمود: « آیا قبر یوسف را می‎شناسی؟ »

پیرزن عرض کرد: آری .

حضرت موسی ـ علیه السلام ـ فرمود: ما را به آن اطّلاع بده .

او گفت: اطلاع نمی‎دهم مگر آن که چهار حاجتم را بر آوری :

اول: این که پاهایم را درست کنی .

دوم: اینکه از پیری برگردم و جوان شوم .

سوم: آن که چشمم را بینا کنی .

چهارم: آن که مرا با خود به بهشت ببری .

این مطلب بر موسی ـ علیه السلام ـ بزرگ و سنگین آمد. از طرف خدا به موسی ـ علیه السلام ـ وحی شد، حوائج او را برآور. حوائج پیر زن برآورده شد. آن گاه او مکان قبر یوسف ـ علیه السلام ـ را نشان داد.

موسی ـ علیه السلام ـ در میان رود نیل جنازه یوسف ـ علیه السلام ـ را که در میان تابوتی از مرمر بود بیرون آورد و به سوی شام برد. آنگاه ماه طلوع کرد. از این رو، اهل کتاب، ‌مرده‎های خود را به شام حمل کرده و در آن جا دفن می‎کنند.4

جنازه یوسف ـ علیه السلام ـ را (بنابر مشهور) کنار قبر پدران خود دفن کردند. اینک در شش فرسخی بیت المقدس، مکانی به نام قدس خلیل معروف است که قبر یوسف ـ علیه السلام ـ در آن جا است.

 

عمل نیک، بی پاداش نمی ماند :

 

حُسن عمل و نیکوکاری این نتایج را دارد که خداوند پس از حدود چهار صد سال با این ترتیبی که خاطر نشان شد، طوری حوادث را ردیف کرد، تا وصیت حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ به دست پیامبر بزرگ و اولوا العزمی چون حضرت موسی ـ علیه السلام ـ انجام شود، و به برکت معرّفی قبر یوسف ـ علیه السلام ـ به پیر زنی آن قدر لطف و عنایت گردد . 5

آری، یوسف ـ علیه السلام ـ بر اثر پرهیزکاری و خدا ترسی، آن چنان مقام ارجمندی در پیشگاه خدا پیدا کرد که در روایت آمده : هنگامی که پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ در شب معراج، به آسمان سوم رسید، یوسف ـ علیه السلام ـ را در آن جا به گونه‎ای دید که:

 « کانَ فَضْلُ حُسْنِهِ عَلی سایرِ الْخَلْقِ کَفَضْلِ الْقَمَرِ لَیلَهِ الْبَدْرِ عَلی سایرِ النُّجُومِ؛ زیبائیش نسبت به سایر مخلوقات، همانند زیبایی ماه در شب چهارده نسبت به ستارگان بود.» 6

 {صلوات+عج}

پی نوشت ها:

[1] . یوسف، 103.

[2] . یوسف، 111.

[3] . مجمع البیان، ج 5، ص 262ـ266.

[4] . علل الشرایع، ص 107؛ بحارالانوار، ج 13، ص 127.

[5] . روايت پيامبر اكرم ( ص) در صدر مطلب

 [6] . بحارالانوار، ج 18، ص 325.

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: ، ،
نویسنده : محمدعلي-ياوري
تاریخ : پنج شنبه 6 تير 1394
زمان : 8:57
شعری كه حضرت علی (ع) بر کفن سلمان فارسی نوشتند


 

شعری منتسب به حضرت علی(ع)

که هنگام دفن پیکر سلمان فارسی بر کفن او نوشتند:

 

وَفَدْتُ عَلَی الْکَریمِ بِغَیْرِ زادٍ * مِنَ الْحَسَناتِ وَ الْقَلْبِ السَّلیمِ
وَ حَمْلُ الزّادِ اَقْبَحُ کُلِّ شَیْءٍ  *  اِذَا کَانَ الْوُفُودُ عَلَی الْکَریمِ

 

  

 

اصبغ بن نباته مي گويد: همين که سلمان از دنيا رفت و هنوز ما جنازه ي او را از قبرستان برنداشته بوديم، ناگهان مردي را سوار بر استر ديديم که خيلي غمگين بود.از استر پياده شد و بر ما سلام کرد و ما جواب سلام او را داديم، گفت: «در مورد غسل و نماز وکفن و دفن جنازه ي سلمان، جديت و شتاب کنيد.»  ما او را کمک کرديم، او براي حنوط و کفن و دفن، کافو آورده بود. به دستور او آب آورديم، او جنازه ي سلمان را غسل داد وکفن کرد و نماز بر جنازه خوانديم و جنازه را دفن نموديم.

 آن مرد، اميرمؤمنان علي عليه السلام بود که خودش لحد قبر سلمان را چيد و قبر را پوشانيد. حضرت علی (علیه السلام) در آخر کار با دست خود بر روی قبر سلمان شعر زیر را نوشتند:

 

وفدت علی الکریم بغیر زاد *** من الحسنات والقلب السلیمی

وحمل زاد اقبح کل شیی  ***  اذا کان الوفود علی الکریمی

 

ترجمه: بدون هیچ زاد و توشه ای از حسنات و قلب سلیم بر شخص کریمی وارد شدم

           و در پیشگاه کریم بردن زاد و توشه زشت ترین کار است !

 

 آنگاه سوار بر استر شد که برود، در همين موقع به دامنش چسبيدم و گفتم: «اي اميرمؤمنان! چه کسي خبر درگذشت سلمان را به تو داد و چگونه (به اين زودي از مدينه) به اينجا آمدي، با اين که فاصله ي راه طولاني است؟ » فرمود:« اي اصبغ! از تو پيمان مي گيرم که در صورت آگاهي از اين ماجرا تا زنده هستم به کسي نگويي.» گفتم: « اي اميرمؤمنان! من قبل از تو مي ميرم.» فرمود:« نه ، عمرت طولاني مي گردد. « گفتم: بسيار خوب، پيمان مي بندم تا زنده هستي به کسي نگويم.»

فرمود:« اي اصبغ! من هم اکنون در کوفه نماز خواندم و از مسجد به سوي خانه بازگشتم. در خانه خوابيدم، در عالم خواب شخصي نزد من آمد و گفت: «سلمان از دنيا رفت.» بي درنگ برخاستم و سوار بر استرم شدم و آنچه براي تجهيز ميت لازم است باخود برداشتم و به سوي مدائن آمدم. خداوند اين راه دور را برايم نزديک کرد و اکنون اينجا هستم. رسول خداصلي الله عليه و آله مرا از اين ماجرا آگاه کرده بود.

 اصبغ مي گويد: ديگر علي عليه السلام را نديدم، نفهميدم به آسمان رفت يا به زمين و سپس به کوفه آمدم .صداي اذان مسجد را شنيدم، به مسجد رفتيم، ديديم اميرمؤمنان علي عليه السلام به نماز جماعت ايستاده است. اين بود سرگذشت عجيب آمدن امام علي عليه السلام کنار جنازه ي سلمان.

 

بحارالانوار،ج22، ص380

 

{صلوات+عج}



:: موضوعات مرتبط: ، ،
نویسنده : محمدعلي-ياوري
تاریخ : چهار شنبه 4 تير 1394
زمان : 8:57
دستورالعمل مرحوم آيت‌الله قاضي(ره) درباره ورود ماه‌هاي رجب، شعبان و رمضان


 

دستورالعمل مرحوم آيت‌الله قاضي به شاگردان خود

درباره ورود ماه‌هاي رجب، شعبان و رمضان

 

 

 

همان‌گونه كه در زمين‌هاي حرم بايد از محرّمات اجتناب نمود و ارتكاب يك سلسله اعمالي كه در جايي جرم نيست، امّا در حرم جرم محسوب مي‌شود، در اين ماه‌ها هم كه قرقگاه زماني محسوب مي‌شوند.

آيت الحق مرحوم حاج ميرزا علي قاضي طباطبائي درباره ماه‌هاي رجب، شعبان و رمضان فرمود:

هان!‌اي برادران عزيز و گراميم؛ آگاه باشيد! متوجّه و هشيار باشيد كه ما در قرقگاه زماني (ماه‌هاي رجب، شعبان و رمضان) داخل شده‌ايم!

و همان‌گونه كه در زمين‌هاي حرم بايد از محرّمات اجتناب نمود و ارتكاب يك سلسله اعمالي كه در جايي جرم نيست، امّا در حرم جرم محسوب مي‌شود، در اين ماه‌ها هم كه قرقگاه زماني محسوب مي‌شوند، چنين است و بايد با هشياري و مواظبت در آن وارد شد و به‌‌ همان نحو كه در قرقگاه مكاني كه حرم است، انسان به كعبه نزديك مي‌شود، در اين ماه‌ها هم كه قرقگاه زماني است، انسان به مقام قرب خداوند مي‌رسد. پس چقدر نعمت‌هاي پروردگار بر ما بزرگ و تمام است؟! و او هرگونه نعمتي را بر ما تمام نموده است.

پس حال كه چنين است، قبل از هر چيز، آنچه كه بر ما واجب و لازم مي‌باشد، توبه ايست كه داراي شرايط لازم و نمازهاي معلومه است۱ و پس از توبه، واجب‌ترين چيز بر ما، پرهيز از گناهان صغيره و كبيره است تا جايي كه توان و قدرت و استطاعت داريم!.

پس به راستي، هر كسي كه در صدد متذكّر شدن به ذكر حقّ و در مقام خشيّت از ذات اقدس حضرت حقّ متعال بوده باشد، مي‌تواند از راه مراقبه و محاسبه و معاتبه و معاقبه متذكّر گردد!.

پس از اين مرحله، با دل‌هاي خود، به خداوند رو آورده، بيماري‌هاي گناهانتان را معالجه و مداوا نمائيد و به وسيلۀ استغفار، بزرگي و سنگيني عيوب خود را كاهش دهيد و بپرهيزيد از اينكه حريم الهي را بشكنيد و پرده‌هاي حجاب را بالا زده، حرمت حرم را هتك نمائيد!

زيرا به راستي چنين شخصي در نظام تكوين بي‌آبرو و مهتوك است؛ گرچه خداوند كريم از روي كرمش، به حسب ظاهر، آبروي او را حفظ نمايد و همين جزاي اوست و نيازي به مجازات پروردگار ندارد!.



مرحوم قاضي مي‌فرمودند: انسان بايد به خدا پناه ببرد و خداوند خيلي كمك‌كننده و خير المعين و پسنديده و اختيار كننده است؛ اما دستورالعمل اين سه ماه:

۱. عليكم بالفرائض في أحسن أوقاتها! دستورالعمل آن است كه نماز‌هاي واجب را در بهترين اوقات خودش انجام دهيد همراه نوافل آن! (كه مجموعاً پنجاه و يك ركعت مي‌شود، اگر نتوانستيد چهل و چهار ركعت) و اگر شواغل دنيا شما را منع كردند، صلاه أوابين را كه همان نماز ظهر است، ترك نكنيد، چون خيلي اهمّيّت دارد! خصوص نماز ظهر خيلي اهميت دارد و آن به واسطه وقت آن و خصوصيت و موقعيت آن در بين اوقات ديگر است! و «صلاه‌ وسطي» را كه در قرآن آمده، تفسير به نماز ظهر كرده‌اند، و «صلاه اوابين» يعني آنها كه خيلي توجه به پروردگار دارند، يعني رجوع‌كنندگان به خدا؛ زيرا رجوع‌كنندگان به خدا به آن تمسك مي‌كنند.

۲. نوافل شب را هيچ چاره‌اي نيست، مگر آنكه آنها را به جا آوريد، نه خيال كنيد نماز شب ساقط است و آن سد سكندري است كه هيچ شكسته نمي‌شود! عجب از كساني كه قصد دارند، دنبال كنند مرتبه‌اي از كمال را در حالي‌كه شب‌ها قيام نمي‌كنند؛ ما نشنيده‌ايم كسي به مرتبه‌اي از كمال برسد، مگر به قيام شب و نماز شب.

۳. عليكم بقرئه القرآن! بر شما باد به قرائت قرآن كريم با صوت حزين و باآهنگ و غنا! يعني با صداي خوش بخوان كه تو را تكان دهد و در روايات داريم كه قرآن را با تغنّي بخوانيد. امام زين‌العابدين تغنّي به قرآن مي‌كردند، اين تغني در قرآن براي انسان بسيار مفيد است. به طور كلي غناي صوتي حرام است و اين اصلاً در تحت غناي حرام نيست؛ زيرا غناي حرام آن است كه انسان را به سوي لهو و لعب بكشاند.

۴. بر شما باد به أوراد معتاده كه معروف است و هر كدام از شما كه ورد خاصي دارد كه بايد بجا آورد؛ و سجده يونسيه را از پانصد تا هزار به‌جا آوريد؛ يعني تا هزار هم مي‌توان به‌جا آورد، بسيار هم خوب است.

۵. بر تو باد زيارت مشهد أعظم در هر روز! (كه منظور از مشهد أعظم أميرالمؤمنين(ع) است، چون مرحوم قاضي در نجف بوده‌اند) و زيارت مساجد معظمه! (كه منظور كوفه و سهله است) و در بقيه مساجد عبادت خود را به‌جا آوريد! چون مؤمن در مسجد مثل ماهي است در آب؛ همان‌طوري كه حيات ماهي به آب است، حيات مؤمن هم در مسجد است؛ ماهي را از آب بيرون اندازند، مي‌ميرد.

۶. بعد از نماز‌هاي واجب تسبيح حضرت صديقه طاهره(س) را ترك نكنيد! زيرا كه آن ذكر كبيره شمرده شده و لااقل بعد از هر نماز يك‌بار بگوييد و اگر توانستيد دو يا سه بار بگوييد بهتر است.

۷. از لوازم مهم، دعا براي فرج حضرت حجت بقيه الله الأعظم است در قنوت نماز وتر، و از آن گذشته در هر روز، و در جميع دعاها براي حضرت دعا كنيد.

۸. زيارت جامعه را روز‌هاي جمعه به‌جاي آوريد! مقصود، زيارت جامعه معروف است: زيارت جامعه كبيره.

۹. قرآن كه مي‌خوانيد، در اين سه ماه از يك جزء كمتر نباشد، در هر روز يك جزء.

۱۰. زيارت و ديدار برادران خود را زياد كنيد! (مقصود رفقاي طريق هستند) خيلي آنها را زيارت كنيد و ببينيد؛ زيرا اينها هستند برادران طريقي شما كه در طريق و عقبات نفس و تنگنا ها كه انسان گير مي‌كند، كمك انسان مي‌كنند و نجات مي‌دهند.

۱۱. زيارت قبور كنيد نه هر روز بلكه كم‌كم و گاه‌گاهي، (هفته‌اي يك مرتبه خوب است) و در روز زيارت كنيد نه در شب.

ما را چه كار با دنيا؟! ما را چه كار با اسم دنيا؟! اين دنيا ما را گول زد و فريفت و ما را به پستي و ذلت گراييد، مقام ما را پائين آورد و پست كرد، دنيا مال ما نيست، دنيا را ول كنيد و بسپاريد به دست آنها كه دنبال آن هستند و به كساني كه اهل دنيا هستند بدهيد.

به‌به! خوشا به حال كساني و آن مرداني كه بدن‌هاي آنها در اين عالم خاك است و قلوب آنها در عالم لاهوت است و [در] عالم عز و جلال پروردگار است! اين افراد هستند كه از جهت عدد اقل هستند و خيلي عددشان كم است، امّا قوتشان و جانشان و روحشان خيلي زياد است، از جهت عددشان كم، ولي از جهت مدديت و اصالت، اكثريت عالم هستند. من مي‌گويم آنچه را شما مي‌شنويد و استغفار مي‌كنم براي پروردگار.

مرحوم علامه طهراني در پايان اين سخنان و در توضيحاتي تكميلي آورده‌اند كه: اين دستوراتي است كه مرحوم قاضي به شاگردان خود داده است و رفقا اين دستورات را در اين سه ماه انجام مي‌دهند. البته اين اعمال را در حد امكان انجام دهيد، هر كسي كه نمي‌تواند هر روز را روزه بگيرد حتي‌الإمكان پنج روز از رجب و ده روز از شعبان را بگيرد؛ خلاصه به حسب ملاحظه مزاج و قوه و حال و استعداد بگيرد.

و ذكر يونسيه كه فرمود پانصد تا هزار، براي شاگردان مرحوم قاضي بوده كه بايد هر روز مي‌گفتند، (مرحوم آقا سيدجمال الدين گلپايگاني روزي سه هزار بار مي‌گفتند و البته چند ساعت طول مي‌كشيده) علي حد القدره و الإستطاعه و قرائت قرآن در شب علي حد القدره؛ اگر مي‌تواني نخواب و اگر كسي نمي‌تواند همه شب را نخوابد «علَي صَبٍّ»‌ باشد؛ صبّ يعني جگرسوخته، بيدارخوابي كند، شب زود بخوابد و سعي كند بيدارخواب كند، طوري كه بدن استراحت خود را بگيرد.

خود مرحوم قاضي اول شب مي‌خوابيدند، بعد نماز مي‌خواندند و بعد مي‌خوابيدند و باز نماز مي‌خواندند، همين طور تا دو ساعت به اذان كه ديگر نمي‌‌خوابيدند؛ مرحوم آخوند سه ساعت به اذان صبح بيدار بودند؛ اگر نافله شب را به‌جا نياوريد، فائده ندارد و عرفان معني ندارد؛ عرفان به عمل است نه به گفتن!

* صلوات+عج *



:: موضوعات مرتبط: ، ،
نویسنده : محمدعلي-ياوري
تاریخ : 2 تير 1394
زمان : 8:56
ناله هدهدي نزد سليمان ها


 

 

ناله هدهدي نزد سليمان ها

 

 

 

نامه دردمندانه حجت الاسلام قرائتی درباره مهجوریت قرآن

 

 

حجت الاسلام و المسلمین قرائتی در روزهایی که آرام آرام به ماه مبارک رمضان نزدیک می‌شديم، در نامه‌ای مهم و در خور تأمل نکاتی را به مبلغان دینی وملت ایران متذکر شده است. متن این نامه بدین شرح است :

 

بسم الله الرحمن الرحیم


             ناله

خدمت سروران گرامی
سلام علیكم

طبق معمول هر سال همین كه به ماه رمضان نزدیك می شویم دقایقی از وقت شما را راجع به مهمترین مسئله می گیرم و از اینكه كار قرآن به جایی رسیده كه باید مثل من این حرفها را بزند (كه از دهانم بزرگتر است) شرمنده ام .

    1-  آیا می دانید كه در همه مساجد در شب قدر دعای شریف جوشن كبیر و عزاداری و مراسم قرآن سر گرفتن بحمدالله برگزار می شود اما چرا در شب قدر كه شب نزول قرآن است تفسیر رنگی ندارد؟

    2- آیا می دانید سرگرم شدن به چاپ و صوت و تجوید و ظاهر قرآن بیش از توجه به محتوای قرآن است؟  

    3- آیا می دانید به ما دستور داده اند كه هر گاه فتنه های زیاد مانند پاره هایی از شب تار به شما روی آورد به قرآن پناه ببرید؟ (فَإِذَا الْتَبَسَتْ‏ عَلَيْكُمُ الْفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّع)‏

    4- آیا می دانید بعضی به اسم این كه دین از سیاست جداست به صدها آیه سیاسی بی توجهی می كنند؟

    5- آیا می دانید آن مقدار كه در متون آموزش و پرورش و دانشگاه كلمات عربی را تزریق می كنند كارساز نیست و فارغ التحصیلان ما نمی توانند اكثرا یك صفحه قرآن را بی غلط بخوانند؟

    6- آیا می دانید بعضی به خیال اینكه قرآن از فهم بشر بالاتر است و فهم آن مخصوص اهل بیت است از تدبر در آن   می ترسند، با اینكه خداوند دستور به تدبر داده است و در حدیث می خوانیم: من زعم ان كتاب الله مبهم فقد هلك و اهلك، راستی اگر قرآن را نمی توان فهمید پس چگونه به ما دستور داده اند روایات را بر قرآن عرضه كنیم و اگر ضد آن بود آن روایات را به دیوار بزنیم؟

   7- آیا می دانید مهجوریت  قرآن غافلانه نیست زیرا در قرآن می خوانیم در روز قیامت پیامبر(ص) می فرماید: پروردگارا قوم من قرآن را مهجور گرفتند و نمی فرماید قرآن نزد قوم من مهجور بود و مهجور گرفتن با توجه و عمد است؟  وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً  

   8- آیا می دانید آیه وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً چه معنایی دارد :
الف: در پر خطر ترین دادگاه یعنی روز قیامت
ب: نزد عالی ترین قاضی یعنی خداوند
ج: از محبوبترین و بالاترین مقام هستی یعنی پیامبر(ص)
د: شكایت توسط كسی است كه مظهر رحمه للعالمین است .
ه: شكایت پدر از فرزند است انا و علی ابوا هذه الامه
و: شكایت حتمی است چون با فعل ماضی آمده است. (وَ قالَ الرَّسُولُ)
ز: شكایت با استمداد از كلمه یا رب است .
ح: شكایت از كسی است كه امید شفاعت از او داریم. ویل لمن كان شفعاء ه خصماءه؟

  9- آیا می دانید بعضی ها نمی توانند قرآن بخوانند؟
بعضی به غلط می خوانند .
بعضی كه می توانند درست بخوانند نمی خوانند .
و بعضی كه می خوانند تدبر نمی كنند .
و بعضی به آن عمل نمی كنند .
و بعضی قرآن را محور كار خود نمی دانند و در درسها و سخنرانی ها و نوشته به قرآن اولویت نمی دهند .
و بعضی قرآن را تنها برای مهریه عروس، بالای سر مسافر، سوگند یاد كردن، كتاب استخاره و امثال آن می خواهند .

 10- آیا می دانید مثال ما مثال بیماری است كه بجای مصرف دارو مشغول چیدن و تنظیم انواع قرص هاست؟

 11- آیا می دانید مثال ما مثال مهمانی است كه به جای گوش دادن به سخنان صاحبخانه به نقش و نگار در و پنجره توجه می كند؟

12- آیا می دانید گروهی به جای تدبر در قرآن و پیام و الهام گرفتن از آن و عمل به آن به سراغ حواشی آن می روند و بیشتر عمر خود را صرف مباحث علوم قرآن مانند محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ، تاویل، شان نزول، تاریخ كتابت، تاریخ ترجمه، تاریخ تفسیر، طبقات مفسرین، تفاوت كتب تفسیری و امثال این بحث ها می كنند؟

 ( البته بعضی از این بحث ها نظیر بحث اعجاز و بحث سلامت از تحریف ضروری است اما صرف بیشتر عمر به این علوم مانند كسی است كه به جای شنا در استخر، دور استخر می دود .)



13- آیا می دانید بعضی بجای بیان روح قرآن آنقدر به نقل اقوال می پردازند كه خود قرآن در آن اقوال گم می شود و بعضی آنقدر احتمالات متعددی را مطرح می كنند كه حتی محكمات قرآن، متشابه می شود؟

14-  بعضی وارد گود عرفان، بعضی وارد تحقیق مفصل روی لغات، بعضی در مقام نقل شان نزول های متعدد و بعضی قرآن را به دون توجه به روایات معتبر رسیده از اهل بیت(ع) تفسیر می كنند؟ در حالی كه خود قرآن به ما می فرماید: وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا  یعنی سخنان پیامبر(ص) را كه خود مستقیما فرموده و یا به اهل بیت ارجاع داده باید بگیریم و در روایات متواتر می خوانیم بین قرآن و اهل بیت هرگز جدایی نیست و اگر به هر دو تكیه كنید هرگز گمراه نمی شوید؟

15- آیا می دانید در بسیاری از سخنرانی ها سهم تاریخ، تحلیل سیاسی، شعر و خواب و خطابه و روضه و امثال آن داده می شود ولی سهم قرآن داده نمی شود با اینكه خداوند به پیامبر(ص) می فرماید سخنرانی تو باید درباره بیان قرآن باشد لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِم‏ ؟

16- آیا می دانید هزاران پایان نامه در علوم قرآن نوشته می شود ولی این پایان نامه ها در دانشگاه ها بایگانی و جامعه از آن خیری نمی بیند؟

17- آیا می دانید در دانشگاه های قرآن و حدیث سرفصلهای علوم قرآن كاربردی نیست و نیازسنجی نشده است؟

18- آیا می دانید تلاوت زیبا در مواردی به هنرنمایی تبدیل شده است؟

19- آیا می دانید در آموزش صرف و نحو از آیات قرآن و روایات كمتر استفاده می شود؟

20- آیا می دانید فیلم های كوتاهی با مضامین قرآنی نایاب است؟

21- آیا می دانید تفسیر ساده برای نوجوانان نایاب است؟

22- آیا می دانید بیان صحیح از قصه های قرآن برای نوجوانان نایاب است؟

23- آیا می دانید موقوفات برای قرآن كمیاب است؟

24- آیا می دانید نذر تلاوت قرآن نایاب است؟

25- آیا می دانید توجه به قرآن در نام شبی با قرآن مطرح می شود؟ آیا درست است كه بگوییم شبی با اكسیژن و یا شبی با سلامتی؟

26- آیا می دانید در بسیاری از حوزه ها  و نزد بسیاری از مدرسین تدبر در قرآن درس جنبی است نه اصلی؟
27- آیا می دانید توجه به كتاب مخلوق بیش از كتاب خالق است؟

28- آیا می دانید كه به آیه خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ  عمل نكرده ایم؟

29- آیا می دانید اگر كتاب آسمانی را به پا نداریم خداوند لقب پوچی به ما داده است؟ قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لَسْتُمْ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ حَتَّى تُقيمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُم‏  

30- آیا می دانید كلمه اقامه در قرآن در چهار جا به كار رفته است :
     أَقيمُوا الدِّين‏  
      أَقيمُوا الْوَزْنَ  
      أَقيمُوا الصَّلاةَ   

      وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِم .‏ 

31- آیا می دانید اگر ما كتاب آسمانی را بپا داریم وضع اقتصادی ما بسیار خوب می شود؟

 ( وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِم )

32- آیا می دانید باید تلاوت هر آیه ای ایمان ما را زیاد كند؟ وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إيماناً

33- آیا می دانید تلاوت قرآن باید دل ما را بلرزاند؟ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُم‏

34- آیا می دانید گروهی از جن همین كه برای اولین بار صدای قرآن را شنیدند ایمان آوردند (يَهْدي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ)   و دیگران را به پیروی از آن دعوت كردند (يا قَوْمَنا أَجيبُوا داعِيَ اللَّهِ)  ولی ما این همه قرآن شنیدیم، نه دلی تكان و نه ایمانی زیاد و نه اشكی جاری و نه رشدی اضافه و نه تبلیغی صورت گرفت؟

35- آیا می دانید قرآن ذكر است إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْر  و اعراض از آن زندگی نكبتی را به بار می آورد (وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكا)

36- آیا می دانید در قیامت بعضی شفاعت ها برای بعضی مفید نیست؟ فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعينَ  ولی شفاعت قرآن حتما كارساز است. ( شافع مشفع )

37- آیا می دانید قرآن كشتی بی سوراخ است؟ إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون  ‏ ولی در نقل تاریخ، احتمال دروغ است و در روایات نیز روایات جعلی زیاد است؟

38- آیا می دانید قرآن مثل دریا است كه هر كسی از آن بهره ای دارد. بعضی با نگاه، بعضی با شنا، بعضی با قایق رانی، و بعضی با غواصی. قرآن نیز این گونه است كه:كِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى أَرْبَعَةِ أَشْيَاءَ عَلَى الْعِبَارَةِ وَ الْإِشَارَةِ وَ اللَّطَائِفِ وَ الْحَقَائِقِ فَالْعِبَارَةُ لِلْعَوَامِّ وَ الْإِشَارَةُ لِلْخَوَاصِّ وَ اللَّطَائِفُ لِلْأَوْلِيَاءِ وَ الْحَقَائِقُ لِلْأَنْبِيَاءِ.

39- آیا می دانید عجایب قرآن قابل شمارش نیست؟ امیرالمومنین فرمود: لَا تُحْصَى‏ عَجَائِبُه‏

40- آیا می دانید عجایب قرآن كهنه شدنی نیست؟ لَا تَفْنَى‏ عَجَائِبُهُ‏  

41- آیا می دانید بزرگانی مانند ملاصدرا و فیض كاشانی و امام خمینی و بسیاری دیگر اقرار كرده اند كه چرا بیشتر عمر خود را صرف قرآن نكرده اند؟

42- آیا می دانید علمای ربانی، علمای قرآنی هستند كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ  

43- آیا می دانید قرآن نور است و كسی كه خودش نور ندارد نمی تواند مردم را از ظلمات به نور دعوت كند؟

44- آیا می دانید كه عظمت ماه مبارك رمضان به روزه نیست بلكه به نزول قرآن است: شَهْرُ رَمَضانَ الَّذي أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآن‏ و نفرمود: شهر رمضان الذی كتب فیه الصیام

45- آیا می دانید در نمایشگاه كتاب توجه مردم به كتب تفسیری زیاد شده است؟

46- آیا می دانید عزیزانی كه مسیر سخنرانی های خود را به سمت قرآن سوق داده اند مخاطبین كمی و كیفی بیشتری دارند؟

47- آیا می دانید اینكه پیامبر (ص) فرمود هرگز نباید بین قرآن واهل بیت جدایی باشد بنابراین سزاوار است در كنار هر جلسه عزاداری یك جلسه قرآن هم باشد؟

48- آیا می دانید كه امام رضا فرمود نماز بر مردم واجب شد تا قرآن از مهجوریت بیرون آید؟ عَنِ الرِّضَا ع أَنَّهُ قَالَ‏ أُمِرَ النَّاسُ بِالْقِرَاءَةِ فِي الصَّلَاةِ لِئَلَّا يَكُونَ الْقُرْآنُ مَهْجُوراً مُضَيَّعا

 سروران گرامی باید به پا خیزیم و اگر غفلت یا تقصیر و قصوری بوده از خداوند عذر خواهی كنیم و از امروز قرآن را جدی بگیریم؟ خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ  

نكاتی به نظر می رسد كه بیان می كنم عزم و تصمیم با شما. ولی بدانیم اگر عزم نداشته باشیم مثل پدر خود حضرت آدم قابل توبیخیم كه قرآن می فرماید: َ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْما
همه به پا خیزیم و برای خدا و شادی دل پیامبر(ص) و چشیدن مزه قرآن و چشاندن آن مزه به دیگران یك نهضتی ایجاد كنیم مثلا :
كسانی كه توان تدریس تفسیر دارند تفسیر را وارد حوزه درسی خود نمایند.

1 - یعنی برنامه ریزی حوزه جوری باشد كه هر طلبه حداقل در هر سال با یك جزء تفسیر آشنا شود .
2- اهل منبر نیمی از سخنرانی خود را به بیان آیات قرآن اختصاص دهند .
3- در همه روزنامه ها و مجلات ستونی برای فهم گوشه ای از آیات قرآن اختصاص یابد .
4- صدا و سیما از قصه ها و آیات كوتاه با هنر و نمایش و یا از مثال های قرآن با امكانات هنری خود بهره گیرد .
5- آموزش پرورش و دانشگاه تفسیر آیاتی را كه هر روز با آن سر و كار داریم در متون كتاب درسی تزریق كنند .
6- موضوعاتی كه برای همه مردم مورد نیاز است از قرآن استخراج شود .
7- اگر از تاریخ می گوییم حوادث تاریخی قرآن را در اولویت قرار دهیم .
8- اگر از اخلاق می گوییم آیات اخلاقی قرآن را مطرح كنیم .
9- اگر مثالی می زنیم یا تشبیه به كار می بریم قرآن را فراموش نكنیم .
10- اگر فضایل امیرالمومنین (ع) را می گوییم آیاتی كه در شان آن بزرگوار  است در اولویت قرار دهیم .
11- اگر از حضرت مهدی (ع) و حكومت ایشان سخن می گوییم از منابعی كه قرآن و مهدویت را بررسی كرده اند استفاده نماییم؟
12- در عزل و نصب ها، قهر و صلح ها، ارتباط و ترك روابط، انتخاب همسر، آیین همسرداری، انتخاب شغل، عبادات و سیاست، خطوط كلی اقتصاد، حقوق، مدیریت و هر رشته دیگر اول بسراغ قرآن برویم بعد نهج البلاغه و روایات معتبر، بعد سیره اهل بیت (ع) و در پایان از تجربه های تاریخی بزرگان استفاده كنیم این آرزو آغازی است . كه می توان از ماه رجب و شعبان و رمضان كمك گرفت زیرا ماشین هایی كه هوا گرفته در سرازیری ها روشن می شود و سرازیری عبادات و قرآن ماه رمضان است .

در پایان، این ناله ی هدهدی بود نزد سلیمان ها كه اگر سلیمان ها توجه فرمایند بالقیس های دنیا به اسلام رو خواهند آورد ولی اگر بگویند این هدهد پرنده كوچكی است و حرف او الزام آور نیست حركتی صورت نخواهد گرفت .
و الامر الیكم
و السلام

......................................................

 1- كافی، ج2، ص 599
2- محاسن، ج 1، ص 421
3- فرقان، 30
4- حشر،7
5- مریم، 12
6- مائده، 68
7- شوری، 13
8- رحمن، 9
9- بقره،43
10- مائده،66
11- مائده،66
12- انفال،2
13- انفال،2
14- جن، 2
15- احقاف، 31
16- حجر، 9
 17- طه، 124
 18- مدثر، 48
19- حجر، 9
20- عوالی الئالی ج 4 ص 105
21- كافی، ج 2، ص 599
22- بحارالانوار، ج 2، ص 284
23- آل عمران، 79
24- بقره، 185
25- من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 310
26- مریم، 12
27- طه، 115

{صلوات+عج}



:: موضوعات مرتبط: ، ،
نویسنده : محمدعلي-ياوري
تاریخ : یک شنبه 8 دی 1393
زمان : 8:55
امیدبخش‌ترین آیه قرآن كريم از نظر حضرات معصومین (ع)


 

 

وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى !!!

 

امیدبخش‌ترین آیه قرآن كريم از نظر حضرات معصومین (ع)

 

 

 

شان نزول آیه :

 

  در شان نزول اين آيه آمده است كه جماعتى از يهود خدمت رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) رسيدند، و از داستان ذى القرنين و اصحاب كهف و آفرينش روح سؤ ال كردند، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود فردا به شما خبر خواهم داد، و ان شاء الله نگفت ، و همين سبب شد كه وحى الهى ايامى از او قطع شود و زبان دشمنان به شماتت باز گشت ، و از اين جهت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) غمگين شد .

   در اينكه مدت انقطاع وحى چقدر بود؟ روايات مختلف است ، بعضى دوازده روز، بعضى پانزده ، بعضى نوزده ، بعضى بيست و پنج ، و حتى بعضى چهل روز نقل كرده اند.

   پس ازآن سوره الضحي با فوجي از ملائك نازل شد و صداي رسول الله (ص) به  تكبير بلند شد : الله اكبر ، الله اكبر، الله اكبر

     در آيه مورد بحث ، برترين نويد را به رسول رحمت(ص) داده مى افزايد : به زودى پروردگارت آنقدر به تو عطا مى كند كه خشنود شوى (و لسوف يعطيك ربك فترضى ).
      اين بالاترين اكرام و احترام پروردگار نسبت به بنده خاصش محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است كه مى فرمايد: آنقدر به تو مى بخشيم كه راضى شوى ، در دنيا بر دشمنان پيروز خواهى شد و آئين تو جهان گير خواهد گشت ، و در آخرت نيز مشمول بزرگترين مواهب خواهى بود.
بدون شك پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به عنوان خاتم انبياء و رهبر عالم بشريت خشنوديش تنها در نجات خويش نيست ، بلكه آن زمان راضى و خشنود مى شود كه شفاعتش درباره امتش نيز پذيرفته شود، به همين دليل در روايات آمده است كه اين آيه اميدبخشترين آيات قرآن مجيد و دليل بر پذيرش شفاعت آن حضرت است .
در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) از پدرش زين العابدين (عليه السلام ) از عمويش محمد بن حنفيه از پدرش امير مؤ منان (عليه السلام ) مى خوانيم : رسول الله فرمود: روز قيامت من در موقف شفاعت مى ايستم ، و آنقدر گنهكاران را شفاعت كنم كه خداوند گويد: ارضيت يا محمد؟! : آيا راضى شدى اى محمد؟! من مى گويم : رضيت ، رضيت : راضى شدم ، راضى شدم  !
سپس امير مؤ منان (عليه السلام ) رو به جمعى از اهل كوفه كرده و افزود شما معتقديد اميدبخش ترين آيات قرآن آيه ((قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله )) است (اى كسانى كه نسبت به خود زياده روى كرده ايد از رحمت خدا نوميد نشويد .
گفتند: آرى ما چنين مى گوئيم .
فرمود: ولى ما اهل بيت مى گوئيم اميدبخش ترين آيات قرآن آيه
  (( و لسوف يعطيك ربك فترضى )) است .
ناگفته پيدا است كه شفاعت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شرائطى دارد، نه او براى هر كس شفاعت مى كند، و نه هر گنهكارى مى تواند چنين انتظارى را داشته باشد .

در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : رسول خدا وارد خانه فاطمه (عليهاالسلام ) شد در حالى كه لباس خشنى از پشم شتر در تن دخترش بود، با يك دست آسيا مى كرد، و با دست ديگر فرزندش را شير مى داد، اشك در چشمان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ظاهر شد، فرمود دخترم ! تلخى دنيا را در برابر شيرينى آخرت تحمل كن ، چرا كه خداوند بر من نازل كرده است كه آنقدر پروردگارت به تو مى بخشد كه راضى شوى (و لسوف يعطيك ربك فترضى ).

پس ما باید به دنبال عمل برویم، مابقی‌اش را آن‌ها شفاعت می‌کنند، امید آن‌ها هم این است که به آن‌ها شفاعت داده شده و ما هم امیدمان این است که شفاعت حضرات شامل ما شود. حضرت قسم می‌خورند و سه مرتبه می‌فرمایند : آن چیزی که در آینده خدا به ما عطا می‌کند و خشنود می‌شویم، شفاعت است .

  علی ای حال ما امیدمان همین شفاعت است، به خصوص در عزاداری اباعبدالله الحسين (ع) . إن‌شاءالله مابقی نقص در عمل را به ما عنایت و مرحمت کنند .

«ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنين‏» فردای قیامت، در عوض «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ»‌های دنیا ! 

برای همین است که در بحارالانوار، ج 44 آمده که پیامبر هم خطاب به بانوی مکرّمه، بی بی دو عالم فرمودند: «یا فاطمة کل عین باکیة یوم القیامة الا عین بکت علی مصاب الحسین ع» همه چشم‌ها فردای قیامت گریان هستند الّا آن چشمی که برای مصائب حسین(صلوات اللّه و سلامه عليه) گریه کند. تازه بعد از آن هم می‌فرمایند: «فانّها ضاحکة مستبشرة بنعیم الجنة» نه تنها فردای قیامت گریان نیستند، بلکه به واسطه نعمت‌های بهشتی که به آن‌ها دادند، خندان هستند. یعنی چشم‌های این‌ها برق می‌زند، برق شادی! فردا همه چشم‌ها گریان هستند، همه هراسانند، همه می‌ترسند، امّا آن چشمی که برای حسین فاطمه(صلوات اللّه و سلامه عليه) گریه کرده، نمی‌ترسد، نگران نیست، بلکه بشارت‌ها را می‌بیند و خندان است، «ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنين‏» .

 خیلی جالب است. آیت‌الله احمدی میانه جی(اعلي اللّه مقامه الشّريف) فرمودند: این « بِسَلامٍ آمِنين‏»، عوض آن «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ»‌ها هست .

 

[تلخيص از درس اخلاق آيت الله قرهي (زيده عزه) و تفسير نمونه]

 

{صلوات+عج}



:: موضوعات مرتبط: ، ،
نویسنده : محمدعلي-ياوري
تاریخ : پنج شنبه 8 دی 1393
زمان : 8:55
توفیق زن بیش از مرد است!


 

 

   رسول خدا ( صلي الله عليه وسلم ) : گفتن تسبيحات اربعه "  سبحان الله، والحمد لله، ولا اله إلاّ الله، والله اكبر" در نزد من ، از آنچه كه آفتاب بر آن طلوع نموده محبوبتر است .

 

 

 

توفيق زن بيش از مرد است و اگر انسان تنزل كند، حداقل بايد بگويد زن همانند مرد است. زيرا ‏تقريباً شش سال قبل از اين كه مرد، مكلف شود، زن را ذات اقدس اله به حضور پذيرفته است .

به گزارش شفقنا به نقل از خبرگزاری حوزه حضرت آیت‌ الله العظمی جوادی‌آملی در پاسخ راز به تکلیف رسیدن دختران قبل از پسران را تشریح کردند :

متن سوال و پاسخ معظم‌له به شرح ذیل است :

* توفیق زن بیش از مرد است :

توفيق زن بيش از مرد است و اگر انسان تنزل كند، حداقل بايد بگويد زن همانند مرد است. زيرا ‏تقريباً شش سال قبل از اين كه مرد، مكلف شود، زن را ذات اقدس اله به حضور پذيرفته است. زن ‏همين كه از نُه سالگى گذشت و وارد دهمين سال زندگى‎ ‎شد، خدا او را به حضور مى ‏پذيرد و با او ‏سخن مى ‏گويد و روزه را بر او واجب مى‏ كند، مناجات‌هاى او را به عنوان دستور مستحب شرعى ‏گوش مى ‏دهد. آن هنگام كه مرد به عنوان يك نوجوان در حال بازى کودکانه است، زن مشغول راز و نياز ‏و نماز است. شش سال زمينه ‏سازى كردن، از دوران نوجوانى او را به حضور پذيرفتن، نماز را كه ‏عمود دين است بر او واجب كردن، روزه را كه سپر دين است و حج را كه وفد الى ‏اللَّه است و ‏مهمانان در آن سفر به ضيافتگاه خداوند مى‏ روند، بر زن واجب كردن، اينها همه نشانه آن است كه ‏زن براى دريافت فضائل، شايسته ‏تر از مرد است. و اگر اين منطق درست تبيين و اجرا گردد، نتيجتاً ‏معلوم خواهد شد كه زن بالاتر از مرد و لااقل همتاى مرد است .

* یک دستورالعمل :

‏ ‎ ‎زن گرچه ممكن است در طى دوران عادت از برخى از عبادت محروم باشد اما تمامى آن‏ها ‏جبران ‏پذير است، زيرا قضاى روزه‏ ها را به جا مى ‏آورد و براى نماز اگر وضو بگيرد و در مصلّاى خود رو به ‏قبله بنشيند، و به مقدار نماز، ذكر بگويد ثواب نماز را مى ‏برد. همان گونه كه اگر مسافرى پس از ‏خواندن دو ركعت واجب، سى يا چهل بار تسبيحات اربعه را تكرار كند، جبران آن دو ركعت ساقط ‏شده را خواهد كرد.

پس اين گونه از فضائل جبران‏ پذير است.‏ ‎ ‎عمده آن است كه مرد وقتى پانزده سالگى را تمام نمود و وارد شانزدهمين سال زندگى شد، ‏شايستگى خطاب الهى را كسب مى ‏نمايد و قبل از آن چنين لياقتى ندارد، زيرا بلوغ، زمينه تشرف به ‏مقام عبوديت است‎ .

* جشن تکلیف :

درباره يكى از علماى شيعه، ابن طاووس - رضوان اللَّه عليه - نقل شده است كه روز بلوغش ‏را جشن گرفت، او وقتى از پانزده سالگى وارد شانزدهمين سال زندگى شد دوستان و آشنايان خود ‏را به شكرانه اين كه من نَمُردم و سنّ من به حدّى رسيد كه خداى سبحان با من سخن گفت و از ‏من تكليف طلب كرد، جشن گرفت چون انسان‎ ‎تا قبل از بلوغ، مورد خطاب تكليفى خدا نيست، و به ‏هنگام بلوغ لياقت مى‏ يابد كه مورد خطاب خداى سبحان واقع شود. - اما این که آيا اين جشن، در اسلام ‏مشروعيت دارد و جزو سنن هست يا نه؟ مسأله‏ اى جداگانه است، كسى به قصد ورودِ سنّت اقدام ‏به برگزارى اين مراسم نمى‏ كند، بلكه اين جشن را به شكرانه يك نعمت برگزار مى‏ نمايد. و شايد ‏مرحوم سيد ابن طاووس، زير پوشش اطلاقات اوليه كه هر نعمتى به شما رسيده است حق‏ شناس و ‏شاكر باشيد، اين چنين عملى را انجام داده است‎- .‎ ‎ ‎بر اين اساس، بلوغ يك شرافت است. آنها كه اهل عرفان هستند، مى ‏گويند ما مشرَّف شديم نه ‏مكلّف، چون زحمت و مشقتى در كار نيست، بلكه شرف در كار است. لذا در مناجات‏ الذاكرين امام ‏سجاد (ع) مى ‏خوانيم «يا من ذكره شرف» اى خدايى كه نام تو مايه ‏شرافت است.‏ ‎ ‎اگر كسى به جايى برسد كه ذكر خدا گويد و در سايه اين ذكر، به ياد خدا باشد و خدا هم به ياد او ‏باشد، شرافتى نصيب او گرديده است، و این است که زن شش سال قبل از مرد به اين شرافت مى ‏رسد.

اگر ‏چنانچه به اين نكته دقت شود، قبل از اين كه مرد به راه بيفتد و در صراط مستقيم گام بردارد، زن ‏بخش زيادى از اين راه را طى كرده است. بنابراين هم آن محروميت‏ هايى كه زن در دوران عادت دارد ‏قابل جبران است و هم شش سال قبل از مرد، از همه مزايايى كه مرد محروم است برخوردار ‏مى‏ شود.‏

* دلایل جبران محرومیت از عبادات :

‎ ‎در پايان عمر نيز براى زنان غير سادات پس از سن پنجاه سالگى سخن از ايام محروميت نيست ‏و در اين مدت محروميت نيز اولاً، ايام عادت محدود و چند روز بيشتر نيست. ثانياً، آنها كه باردارند و ‏توفيق حمل امانت را دارند نيز محروميت از عبادت شامل آنها نمى‏ شود، چون غالباً عادت با حمل ‏جمع نمى‏ شود. ثالثاً، مدت شش سالى كه زن قبل از بلوغ مرد، بالغ مى ‏شود، همه نقص‏ ها را ‏ترميم مى ‏كند. بنابراين اگر نقصانى در ايمان باشد، علت آن هم نقص در عبادت باشد، نه تنها قابل ‏جبران است، بلكه اگر زن به اين فكر بيفتد كه دوران شش ساله را مغتنم شمارد، عظمتى فزون تر نيز ‏خواهد يافت.‏‎ ‎از آنچه گفته شد روشن مى‏ شود سِرّ بيان حضرت امير - سلام‏ اللَّه عليه - در نهج ‏البلاغه كه در ‏وصف زن خطاب به امام مجتبى عليه السلام مى ‏فرمايد‎:‎ ‎ »‎فاِنّ المرأة ريحانة وليست بقهرمانة»(1).‏ ‎ ‎يعنى اين كه زن ريحان است، بايد او را زودتر از مرد، تحت تربيت و تكليف قرار داد، در غير اين ‏صورت ضايع مى ‏شود. روايتى ديگر نيز از حضرت صادق - سلام ‏اللَّه عليه - نقل شده است كه ‏مى‏ فرمايد:‏ ‎ »‎من اتّخذ امرأة فليكرمها فانّما امرأة أحدكم لعبة فمن اتّخذها فلا يضيّعها»(2).‏ ‎ ‎مراد از لعب در روايت، بازيچه و اسباب‏ بازى نيست، بلكه يعنى، زن ريحانه است، اين ريحانه را ‏ضايع نكنيد. اسلام به اولياى مدرسه و منزل دستور مى ‏دهد كه به دخترها بيش از پسرها رسيدگى ‏كنيد. اگر تكليف بر دختر، شش سال قبل از پسر شروع مى ‏شود بنابراين اولياى منزل و مدرسه ‏مسؤوليت شان نسبت به دخترها بيش از پسرهاست‎ ‎ ‎روى اين تحليل، معلوم مى ‏شود زن براى نماز و راز و نياز، زودتر از مرد آمادگى پيدا مى‏ كند و اگر‎ ‎احياناً راه‌هاى عاطفى، زمينه ‏هاى انحراف را پيش روى زن قرار دهد، تكاليف عبادى آن راه‌ها را تعديل ‏مى‏ كند تا مبادا به انحراف برود‎.

 

منابع:
‏          (1) نهج البلاغه، نامه 31.‏ ‏(2) بحارالانوار، ج103، ص224.‏ ‏(3)زن در آئينه جلال و جمال، صفحات 379 ـ 382.

 

{صلوات+عج}



:: موضوعات مرتبط: ، ،
نویسنده : محمدعلي-ياوري
تاریخ : پنج شنبه 8 دی 1393
زمان : 8:54
دستورالعمل اخلاقي و عرفانی از آیت الله سيدعلی آقا قاضی(ره)


 

مقدمه :

 

     هدف از خلقت انسان رسیدن به قرب الهی است و این هدف جز با تزكیه و تهذیب نفس به دست نمی‌آید. خداوند متعال در فرازهای اول سوره شمس به تبیین ضرورت و اهمیت تزكیه و تهذیب نفس پرداخته و بعد از سوگندهای پی در پی و محكم و تاكیدهای فراوان  می‌فرماید: «قد افلح من زكیها وقد خاب من دسیها» ؛ «به تحقیق كسی كه نفس را پاك كند رستگار شود و كسی كه آن را تباه كند، بی بهره شود.‌»

    می دانیم كه هر چه سوگندهای قرآن در مورد یك مساله، بیشتر و محكم‌تر باشد، دلیل بر اهمیت و سرنوشت ساز بودن آن مساله است؛ بنابراین تهذیب نفس جایگاه والایی در زندگی انسان دارد و اگر انسان بخواهد رستگار شود، باید خود را تزكیه كند و گرنه از سعادت و رستگاری محروم می‌شود.

از سوی دیگر تزكیه بدون داشتن استاد و برنامه و دستورالعمل مشخص، امكان پذیر نیست. داشتن یك استاد، برنامه و دستورالعمل مطمئن و پیروی از آن یك ضرورت است.

امام خمینی رحمه الله می‌فرماید: «مواظب باشید مبادا پنجاه سال با كد یمین و عرق جبین در حوزه‌ها جهنم كسب نمایید، به فكر باشید در زمینه تهذیب و تزكیه نفس و اصلاح اخلاق، برنامه تنظیم كنید؛ استاد اخلاق برای خود معین نمایید.‌»

آیت آلله قاضی رحمه الله یكی از بزرگان اخلاق بود كه دستورالعمل‌های اخلاقی او می‌تواند راهگشای ما برای رسیدن به مراحل عالی معنویت باشد.

حضرت امام خمینی رحمه الله درباره او می‌فرماید: «قاضی، كوهی بود از عظمت و مقام توحید.‌»

علامه طباطبائی رحمه الله می‌فرماید: «ما هر چه در این مورد داریم، از مرحوم قاضی داریم. چه آنچه را كه در حیاتش از او تعلیم گرفتیم و از محضرش استفاده كردیم، چه طریقی كه خودمان داریم، از مرحوم قاضی گرفته ایم.»

آیت الله سید هاشم حداد می‌فرماید: «از صدر اسلام تا به حال، عارفی به جامعیت مرحوم قاضی نیامده است.»

   در این مقاله  چكيده اي از دستور العمل اخلاقی و عرفانی آیت الله قاضی(رحمه الله تعالي عليه) در مورد تهذيب نفس آورده شده است .

 

 

دستورالعمل اخلاقي و عرفانی از آیت الله سيدعلی آقا قاضی (ره)

 

 

 

 

       آیت الله سید علی قاضی برای گذشتن از نفس اماره و خواهش‌های نفسانی، به شاگردان و تلامذه و مریدان سیر و سلوك الی الله دستور می‌دادند روایت عنوان بصری را بنویسند و بدان عمل كنند؛ یعنی، یك دستور اساسی و مهم، عمل طبق مضمون این روایت بود و علاوه بر این می‌فرمودند: باید آن را در جیب خود داشته باشند و هفته‌ای یكی دو بار آن را مطالعه نمایند. این روایت، بسیار مهم است و حاوی مطالب جامعی در بیان كیفیت معاشرت و خلوت و كیفیت و مقدار غذا و كیفیت تحصیل علم و یفیت حلم و مقدار شكیبایی و بردباری و تحمل شدائد در برابر گفتار هرزه گویان و بالاخره مقام عبودیت و تسلیم و رضا و وصول به اعلا ذروه عرفان و قله توحید است. از این رو شاگردان خود را بدون التزام به مضمون این روایت نمی‌پذیرفتند .

این روایت را «عنوان بصری‌» از امام صادق علیه السلام نقل می‌كند كه به جهت رعایت اختصار، تنها بخشی از آن را كه شامل دستور العمل است، بیان می‌كنیم :

عنوان بصری می‌گوید: عرض كردم ،‌ ای اباعبدالله ! حقیقت عبودیت چیست ؟

*  حقیقت عبودیت :

فرمود : سه چیز است :

1 -  بنده خدا برای خودش در آنچه خدا به وی سپرده ملکیتی نبیند. چرا که بردگان مالی ندارند، همه اموال را مال خدا می‌بیند ‌و در جایی که خداوند امرشان کرده مصرف کنند قرار می‌دهند .

2 -  و بنده خدا برای خودش مصلحت اندیشی و تدبیر نکند .

3 -  و تمام اشتغال او به کاری منحصر شود که خداوند او را به آن کار امر و یا از آن نهی فرموده است .

بنابراین، اگر بنده خدا برای خودش در آنچه خدا به او سپرده ملکیتی نبیند، انفاق کردن در آنچه خدا امرش کرده بر او آسان می‌شود و چون بنده خدا تدبیر امور خود را به مدبرش بسپارد مصائب و مشکلات دنیا بر وی آسان می‌‌شود و زمانی که اشتغال ورزد به آنچه خداوند به وی امر و نهی کرده، دیگر فراغتی برای خودنمایی و فخرفروشی بر مردم نمی‌یابد .

چون خداوند بنده خود را به این سه خصلت گرامی دارد، دنیا و ابلیس و مردم در نظر وی آسان می‌‌شود و به جهت زیاده‌اندوزی و فخر‌فروشی و مباهات بر مردم دنبال دنیا نمی‌رود و برای عزت و بزرگی آنچه را که در دست مردم است طلب نمی‌کند و روزگارش را به تباهی از کف نمی‌دهد و این اولین پله از نردبان تقوا است .

گفتم: یا اباعبدالله! مرا سفارش و توصیه‌ای کن، فرمود : تو را به 9 چیز سفارش می‌کنم که آن‌ها توصیه‌ام به آرزومندان راه خداوند است. و از پروردگار خواهانم تا تو را در انجام آن‌ها موفق نماید :

سه مورد آن در تربیت و تأدیب نفس و سه مورد در صبر و بردباری و سه امر آن در علم و دانش است . پس ، نگهدارنده این سفارشات باش و مبادا در انجام آن‌ها سستی کنی. عنوان می‌گوید: دلم را برای گفته‌هایش خالی و فارغ کردم . پس حضرت بیان کرد : اما آنچه در تربیت نفس است :

 * سه خصلت تربیت نفس : 

1-   مبادات چیزی را بخوردی که بدان اشتها نداری که این حماقت و نادانی را به همراه دارد .

2 -  نخور مگر آنگاه که گرسنه شوی .

3 -  چون خواستی بخوری به نام خداوند از حلال بخور و یادآور سخن رسول‌الله(ص) را که فرمود: هیچ وقت آدمی ظرفی را بدتر از شکمش پر نکرده است، پس اگر ناچار به خوردن شدی یک سوم شکم را برای طعام و یک سوم برای آب و ثلث دیگر را برای تنفس باز گذارد .

: سه خصلت صبوری *

 1-  اگر کسی به تو گوید : اگر سخنی گویی ده برابر می‌شنوی تو بگو : اگر ده تا بگویی سخنی هم نشنوی

2 - اگر کسی تو را دشنام دهد به او بگو: اگر در گفته‌ات راستگویی، از خداوند خواهانم که از من درگذرد و اگر دروغ‌گویی از خداوند خواهانم از تو درگذرد .

3 - اگر کسی تو را تهدید به ناسزاگویی کند تو او را به خیرخواهی و مراعاتش مژده بده .

 * سه خصلت درباره علم :  

1 -  آنچه را که نمی‌دانی از دانایان بپرس و مبادا سؤالی برای امتحان کردن و به زحمت انداختن از آنان بپرسی .

2 -  مبادا بر اساس خودرأیی و خود محوری دست به کاری زنی و در تمام کارهایی که زمینه احتیاط وجود دارد، مسیر احتیاط را رها مکن .

3 -  از فتوا دادن بگریز، همان طور که از شیر درنده ‌می‌گریزی مراقب باش گردن خویش را پل عبور مردم قرار ندهی .

سپس حضرت(ع) فرمودند: ای اباعبدالله! دیگر از نزدم برخیز به راستی که برایت خیرخواهی کردم و ذکر و وردم را از بین نبر که من مردی بدگمان به نفسم هستم و بر گذشت عمر و ساعات زندگی دقت دارم و سلام بر پیروان هدایت . 

{صلوات+عج}


نویسنده : محمدعلي-ياوري
تاریخ : شنبه 8 دی 1393
زمان : 8:53
علامت های سه‌گانه شرح صدر


 

علامتهای سه‌گانه شرح صدر :

گفتاري از حضرت آيت الله جوادي آملي (دامت بركاته)

 

 

 

  شرح صدر را ابن‌مسعود از وجود مبارك رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثناء) پرسيد كه شرح صدر نشانه‌اي دارد يا نه؟ فرمود: آري, شرح صدر علامتي دارد، انسان « مشروح‌الصدر» اوصافي دارد :

«  الْإِنَابَةَ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ التَّجَافِيَ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الِاسْتِعْدَادُ لِلْمَوْتِ »

     اينها علامت‌هاي شرح صدر است . علم نافع آن است كه جاي چيزي را تنگ نكند, يك : به آن ظرف ظرفيّت دهد دو : آن شخص مي‌شود « مشروح‌الصدر» سه: علامت آن اين اصول سه‌گانه است چهار:يعنی تجافي از «دار الغرور»، اين مقامات و عناوين اعتباري جز نيرنگ چيزي نيست. انسان بايد به جامعه خدمت كند اگر به فكر عنوان باشد و به فكر عناوين وهمي و خيالي باشد اين هم راه ديگران را مي‌بندد و هم راه خود را نمي‌بيند، تجافي از «دار الغرور» و انابه به «دار الخلود» و آماده شدن براي پديده مرگ و مرگ را إماته كردن اينها نشانه شرح صدر است .

از وجود مبارك امام سجاد(صلوات الله و سلامه عليه) نقل شده است كه در شب 27 ماه مبارك رمضان مكرّر اين دعاي نوراني را تا صبح زمزمه مي‌كردند : « اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي التَّجَافِيَ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْإِنَابَةَ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ الِاسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْتِ»

گاهي شرح صدر مي‌خواهند مي‌گويند : ﴿رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي﴾, گاهي لوازم آن را از ذات اقدس اله مسئلت مي‌كنند مي‌گويند: « اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي التَّجَافِيَ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ »  و مانند آ‌ن.


    اميدواريم همه ما ـ ان‌شاءالله ـ « مشروح‌الصدر » باشيم , همه ما علم نافع تهيه كنيم, همه ما چراغ هدايت باشيم, جامعه ما با فرهنگ ديني اين‌چنين آشنا ‌شود كه هرگز بيراهه نرود و راه كسي را نبندد و بداند انسان مرگ را مي‌ميراند و بداند مرگ پديده‌اي است در اثناي راه نه پايان راه و بداند مرگ, تخلّل عدم بين متحرّك و هدف نيست و بداند انسان كاري مي‌كند كه نه از جماد و نبات و حيوان ساخته است نه از فرشته و مَلك برمي‌آيد و مبارزات سه‌گانه و نفس‌گير براي انسان طرح شده است نه براي غير انسان، زيرا غير انسان يا « منقطع‌الآخر» است  يا « منقطع‌الأول» است. اميدواريم بيانات نوراني اهل بيت براي جامعه ما راه‎گشا باشد در گوينده و شنونده اثر كند همه ما به فيض و فوز الهي بار يابيم.

     « غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »

قسمت پاياني بيانات حضرت آيت الله جوادي آملي (دامت بركاته) در برنامه تلويزيوني «دانش هدايتگر» ؛ قم ؛ آذر 1392



:: موضوعات مرتبط: ، ،
نویسنده : محمدعلي-ياوري
تاریخ : شنبه 8 دی 1393
زمان : 8:51
راز فریاد آیت‌الله بهجت (ره) هنگام سلام نماز


 

 

راز فریاد آیت‌الله بهجت (ره) هنگام سلام نماز :

 

 فریادهای آقای بهجت (ره) هنگام سلام نماز برای من سئوال شده بود،

گفتم اگر ندانم چرا فریاد می‌کشد دیگر برای نماز به قم نميروم .

 

 

 



     « تهران زندگی می‌کردم ، کارم در زمینه کامپیوتر بود، روزی از تلویزیون یکی از نمازهایی را که آیت‌الله بهجت (ره) می‌خواندند را دیدم و لذت بردم .

    تصمیم گرفتم به قم بروم و نماز جماعتم را به امامت آیت‌الله بهجت (ره) بخوانم، همین کار را هم کردم ، به قم رفتم ، دیدم بله همان نماز باشکوهی که در تلویزیون دیدم در قم اقامه می‌شود ، نمازهای پشت آقا بسیار برایم شیرین و لذت بخش بود، برنامه‌ام را طوری تنظیم کردم که هر روز صبح بروم قم و نماز صبحم را به امامت آقای بهجت بخوانم و به تهران برگردم .

   یک سال کارم همین شده بود، هر روز صبح می‌رفتم قم نماز می‌خواندم و برمی‌گشتم، در این زمان شیطان هم بیکار ننشسته بود، هر روز مرا وسوسه می‌کرد که چرا از کار و زندگی می‌زنی و به قم می‌روی ؟  خوب همین نماز را در تهران بخوان و . . .

    کم کم نسبت به فریادهای آیت‌الله بهجت (ره) هنگام سلام دادن آخر نماز حساس شده بودم ، آخه چرا آقا فریاد می‌کشه ؟ چرا داد می‌زنه ؟ چرا با درد سلام می‌ده ؟ حساسیتم طوری شده بود که خودم قبل از سلام‌های آقا سلام می‌دادم .

به خودم گفتم من اگر نفهمم چرا آقا موقع سلام آخر نماز فریاد می‌کشه دیگه نمیام قم نماز بخونم، همون تهران می‌خونم ، این هفته هفته آخرمه . . .

   یک روز آومدم و رفتم دم درب منزل آقا، در زدم، گفتم باید بپرسم دلیل این فریادهای بلند چیه، رفتم دیدم آقا میهمان داشتند، گوشه اتاق نشستم و در افکار خودم غوطه‌ور شدم، تو ذهن خودم با آقا حرف می‌زدم، آقا اگر بهم نگی میرم هان ! آقا دیگه نمیام پشتت نماز بخونم هان ! تو همین افکار بودم که آیت‌الله بهجت انگار حرفامو شنیده باشه سر بلند کرد و به من خیره شد، به خودم لرزیدم ، یعنی آقا فهمیده من چی می‌گفتم ؟ من که تو دلم گفتم، بلند حرفی نزدم، چطور شنید ؟

سرم را پایین انداختم و آرام از مجلس خارج شدم و به تهران برگشتم، در راه دائما با خودم می‌گفتم آقا چطور حرف‌های من را شنید؟ در همین افکار بودم تا اینکه شب شد و خوابیدم، در خواب دیدم پشت آیت‌الله بهجت (ره) ایستادم و در صف اول نماز می‌خوانم، متعجب شدم ، در بیداری اصلا نمی‌توانستم به چند صف جلو برسم چه برسد به اینکه برم صف اول !

   خوشحال بودم و پشت آقا نماز می‌خواندم ، یک دفعه تعجب کردم، دیدم در جلوی آقا، روبروی محراب یک دربی باز است به یک باغ بزرگ و آباد، آخه این در رو کی باز کردند؟ اصلا قم چنین باغ بزرگی نداره ، تعجب کردم ، باغ سر سبز و پر از میوه‌ای بود ، خدای من این باغ کجا بوده ؟ در همین افکار بودم که به سلام آخر نماز رسیدیم ، در انتهای نماز و هنگام سلام نماز درب باغ محکم بسته شد، یک لحظه از خواب پریدم .
    یعنی من خواب بودم ؟ آقا جواب سئوال من رو در خواب دادند، پس راز این فریاد بلند آقا هنگام سلام نماز درد دل کندن از آن باغ آباد و بازگشت به زمین خاکی بود ؟ به دلیل این درد آقا فریاد می‌کشید ، من جواب سئوالم رو گرفته بودم و پس از آن سه سال دیگر عاشقانه هر روز صبح برای نماز به قم می‌رفتم و سپس به تهران بازمی‌گشتم تا آقا رحلت کردند . »

     این مطالب خاطرات یکی از نمازگزاران حضرت آیت‌الله العظمی بهجت (ره) بود که توسط پسر این مرجع تقلید فقید در مراسم سالگرد حضرت آیت‌الله بهجت (ره) در مسجد صاحب الزمان (عج) ورامین بازگو شد .

 { صلوات+عج }



:: موضوعات مرتبط: ، ،
نویسنده : محمدعلي-ياوري
تاریخ : دو شنبه 8 دی 1393
زمان : 8:50
ذبيح اعظم


 

 

 ذبيح اعظم



 

 

 

رسول اعظم(ص) :  [ انا ابن الذبيحين ] ؛  من فرزند دو قرباني هستم .

 

پيغمبر اكرم حضرت محمد (ص) فرموده اند: انا ابن الذبيحين ؛ يعني من فرزند دو قرباني هستم ذبح اسماعيل بن ابراهيم و ذبح عبدالله بن عبدالمطلب.
حتماً همه شما در مورد ذبح اسماعيل (ع) شنيده ايد كه حضرت ابراهيم (ع) به فرمان خداوند مأمور شد تا فرزندش اسماعيل را ذبح كند و زماني كه ابراهيم و اسماعيل (ع) تسليم امر پروردگار شدند و پدر چاقو بر گردن فرزند گذاشت تا بندگي خود را به معبودش ثابت كند ندا آمد كه اي ابراهيم دست نگهدار كه تو و فرزندت از اين آزمايش سربلند بيرون آمديد.

وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ - سوره الصافات آیه107

 

و اما ذبح عبدالله بن عبدالمطلب :

عبدالمطلب فرزند هاشم بن عبد مناف و پدربزرگ پیامبر اکرم)ص) بود. نام او شیبه،چون در سر او موهای سپید دیده می شد، او را شیبه )سپیدمو) می نامیدند ، کنیه اش ابوالحارث (حارث بزرگ ترین پسر او بود) و مادرش سلمی بنت عمر از قبیله خزرج بود. عبدالمطلب در بین مردم به «فیاض» (بخشنده) شهرت داشت. او بخشی از کودکی خود را در قبیله مادرش در مدینه سپری کرد و پس از آن توسط مطلب، عموی خود، بر اساس سفارش هاشم به مکه بازگردانده شد. هاشم در هنگام مرگش به مطلب گفته بود «پسرت، شیبه، را دریاب» و چون مطلب او را سرپرستی می کرد و مردم او را غلام مطلب می دانستند، عبدالمطلب نامیده شد. پس از مطلب، عبدالمطلب مهمانداری از حاجیان کعبه را به عهده گرفت و برای سهولت در آب رسانی به حاجیان، چاه زمزم را به کمک پسر بزرگش، حارث، بازسازی کرد. هنگام کندن چاه، دو مجسمه آهوی زرین و چند شمشیر به دست آمد که به حکم قرعه، دو شمشیر به عبدالمطلب رسید و دو آهو از آن کعبه شد. عبدالمطلب از دو شمشیرش دری برای کعبه ساخت و دو آهو را بر آن نصب کرد.
هنگام کندن چاه، به دلیل کارشکنی های قریش، نذر کرده بود چنانچه خداوند ده پسر به او عطا کند، به شکرانه آن، یکی از آنها را برای خدا در پیشگاه کعبه قربانی کند ،
عبدالمطلب داراي 10 پسر و 6 دختر از زنان متعدد شد . پسران عبارت بودند از: حارث، عباس، حمزه، عبداله، ابوطالب(يا عبد مناف)، زبير، حجل، مقوم، ضرار، ابولهب. و دخترانش: صفيه، ام حليم، عاتكه، اميمه، اروي، بره.
روزي عبدالمطلب 10 فرزند پسر خود را فرا خواند و فرمود: چون مناصب سقايت و رفادت كارهاي مشكل بلاد ماست من با خداي خود عهد كرده بودم اگر 10 فرزند پسر به من عنايت فرمايد كه كمك و پشتيباني كارهايم كنند و اداره مناصب مرا ادامه دهند يكي را در راه خدا قرباني كنم.
فرزندان با شنيدن اين نذر خود را آماده اجراي فرمان پدر در بامداد فردا كردند. در آن شب خانه هاي زنان عبدالمطلب شيونكده شد.
بامداد فردا عبدالمطلب بر آن شد اسامي ده تن فرزند خود را در ده قرعه بنويسد و استخراج كند. هر نام كه از نخستين قرعه برآيد او را قرباني كند.
در شهر منتشر شد كه عبداله جوان را قرباني مي كنند. صدها دختر در روياي شبانه، جمال بي مثال و آرام جان او را در خواب مي ديدند. نور نبوت از سيماي درخشان او تجلي بخش و گرمي بخش جانها و دلها بود. عبدالمطلب عبداله را بسيار دوست مي داشت. عبدالمطلب در دل نالان گرديد ولي در برابر نذري كه كرده بود ثابت قدم ماند. دست او را گرفت و به محل موعود برد كارد برگرفت تا او را قرباني كند. آه از نهاد جمع برآمد بسان آنكه زلزله افتد شهر مكه لرزيد. صداي گريه زنان به آسمان بلند شد در اين هنگام باد سخت سرسام انگيزي از صحرا برخاست. وحوش بيابان را فرار داد و به وحشت افكند. خاندان يقظه كه مادر عبداله از آن طايفه بود سوگند ياد كردند مانع كشته شدن عبداله شوند چون مادرش وي را دوست مي داشت. نزد عبدالمطلب آمدند و گفتند عبداله فرزند فاطمه خواهر ماست. راضي به قطع ريشه حيات اين جوان ناكام عزيز نيستيم.
عبدالمطلب ناچار براي رفع تكليف با آنها نزد غيب گو و كاهنه زني به نام سجاح رفتند تا با وي مشاوره كنند و راي او را بجويند و اجرا كنند. سجاح گفت اي مردم مكه بين عبداله و 10 شتر قرعه كشي كنيد اگر به نام عبداله آمد باز به 10 شتر ديگر قرعه اندازيد و آنقدر ادامه دهيد تا به نام شتر آيد و عبداله نجات يابد.
مراسم قرعه كشي بين عبداله و شتران آغاز گرديد. در نخستين قرعه نام عبداله در آمد. تا ده بار قرعه به نام عبداله درآمد هنگامي كه تعداد شتران به صد رسيد به نام شتر گرديد. عبداله نجات يافت. قريش شادي كرده گفتند اين رضايت خداست. ولي عبدالمطلب دلگير بود مي ترسيد رضايت خداوند حاصل نشده باشد. با صلاح ديد قوم دو بار ديگر قرعه كشي كردند و هر دو بار به همان ترتيب به نام شتر شد.
از اين رو به فرمان عبدالمطلب كه مسرور گرديده بود صد شتر فديه عبداله نموده قرباني كردند. اين پيشامد براي عرب نيز قانوني شد كه ديه (خونبها) مرد صد شتر باشد.
عبدالمطلب كه مانند هاشم پدر بزرگوارش بخشنده و كريم الطبع بود گوشت شترها را به نيازمندان داد، قسمتي را هم دستور داد به بيابان برده براي پرندگان و چرندگان و ددان بگذارند. فديه كردن گوشت قرباني بين نيازمندان از آن زمان مرسوم گرديد تا امروز باقي مانده است.


بر گرفته از كتاب « محمد رسول الله » تاليف ذبيح الله قديمي انتشارات اداره روزنامه يوميه آريان

 

* ذبيح اعظم:


     ذبح گوسفند بهشتي و يا تمام قربان هاي مِني به جاي اسماعيل اگرچه صحيح و عظيم است لكن اين تمام حقيقت نيست و خداوند متعال در عالم انساني و از نوع بشر نيز قرباني اي را به جاي اسماعيل(ع) قرار داد و او را به عنوان برترين ذبيح راه حق و حقيقت برگزيد كه بايد دين اسلام به عنوان برترين دين آسماني از خون او كه خون خدا و ثارالله است آبياري مي شد تا بتواند تا قيامت چراغ هدايت امت باشد. اين انسان برتر از انبيا و فرشتگان، سيد و سالار شهيدان و مظلوم كربلاحسين بن علي(ع) است كه ذبيح اعظم خدا است.


    در اين زمينه ،  در عيون اخبار الرضا(عليه السلام) ، خصال شيخ صدوق و ديگر كتب معتبر روايي از امام رضا(ع) چنين نقل شده است: هنگامي كه حق تعالي به ازاي ذبح اسماعيل قوچي را فرستاد تا به جاي او ذبح شود، حضرت ابراهيم(ع) آرزو كرد؛ كاش مي شد فرزندش را به دست خود ذبح كند و مأمور به ذبح گوسفند نمي شد تا به سبب درد و مصيبتي كه از اين راه به دل و جان او وارد مي شود، مصيبت پدري باشد كه عزيزترين فرزندش را به دست خود در راه خدا ذبح كرده تا از اين طريق بالاترين درجات اهل ثواب در مصيبت ها را به دست آورد. در اين اثنا خطاب وحي از پروردگار جليل به ابراهيم خليل رسيد كه محبوب ترين مخلوقات من نزد تو كيست ؟
    ابراهيم(ع) عرضه داشت: هيچ مخلوقي پيش من محبوب تر از حبيب تو محمد(ص) نيست.

پس وحي آمد كه آيا او را بيشتر دوست داري يا خودت را ؟ ابراهيم(ع) گفت: او پيش من از خودم محبوب تر است. خداوند متعال فرمود: فرزند او را بيشتر دوست داري يا فرزند خود را ؟ ابراهيم(ع) عرض كرد: فرزند او را بيشتر دوست دارم.

   پس حق تعالي فرمود: آيا ذبح فرزند او(امام حسين عليه السلام) به دست دشمنان از روي ستم، بيشتر دل تو را مي سوزاند يا ذبح فرزند خودت به دست خودت در اطاعت من ! عرض كرد: پروردگارا ! ذبح او به دست دشمنان بيشتر دلم را مي سوزاند. در اين هنگام خداوند خطاب كرد؛ اي ابراهيم ! پس به يقين جمعي كه خود را از امت محمد(ص) مي شمارند، فرزند او حسين(ع) را از روي ظلم و ستم و با عداوت و دشمني، ذبح خواهند كرد همان گونه كه گوسفند را ذبح مي كنند و به اين سبب مستوجب خشم و عذاب من مي گردند .
    ابراهيم(ع) از شنيدن اين خبر جانكاه ، ناله و فرياد بر آورد و قلب و جان او به درد آمد و بسيار گريه نمود و دست از گريه بر نمي داشت تا اين كه وحي از جانب پروردگار جليل رسيد: « اي ابراهيم! گريه تو بر فرزندت اسماعيل اگر او را به دست خود ذبح مي كردي، فدا كردم به گريه اي كه تو بر حسين(ع) و شهادتش كردي و بدين سبب بالاترين درجات اهل ثواب در مصيبت ها را به تو دادم . »

 در پايان امام رضا(ع) فرمود: اين است مفهوم قول خداوند عز وجل؛ « وَ فَدَيناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ » .

    اين حديث معتبر از امام رضا(ع) علاوه بر اين كه بر مصاديق ديگر ذبح عظيم صحه نهاده، آيه شريفه «وَ فَدَيناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ» را از انحصار در يك مصداق ظاهري اگر چه عظيم، بيرون آورده و يك معناي دقيق عرفاني و ملكوتي ارائه كرده و سالار شهيدان را به عنوان ذبح عظيم معرفي نموده است. با آن كه همه امامان و پيامبران بسياري در راه خدا شهيد شده اند و پيامبري همچون حضرت يحيي(ع) را سر بريده اند و در برخي روايات نيز وجوه تشابهي بين شهادت حضرت يحيي(ع) و امام حسين(ع) بيان شده است، لكن قطعاً ذبيحي بزرگ تر و عظيم تر از سيدالشهدا(ع) در راه خدا ذبح نشده است، لذا تعبير « ذبيح اعظم » كم ترين چيزي است كه مي توان در حق سيدالشهدا(ع) گفت. نكته جالب توجه اين كه حضرت اسماعيل(ع) با اين كه ذبيح الله ناميده شده است و به راستي حضرت ابراهيم عزم بر ذبح او داشت و ذره اي در اطاعت امر خداوند متعال سستي نكرد ولي خدا نخواست كه او حقيقتاً ذبح گردد و مشيتش بر آن قرار گرفت ذبيح حقيقي او فرزند پيغمبر خاتم و جگر گوشه فاطمه و سيد و سالار شهيدان باشد.
    آري ! حسين بن علي(ع)، انساني برتر از عرش و فرش است كه خدا او را در قرآن كريم نفس مطمئنه ناميده «يا أَيتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّه» و او را به جوار خود فرا خوانده « ارْجِعِي إِلي رَبِّكِ راضِيه مَرْضِيه فَادْخُلِي فِي عِبادِي وَ ادْخُلِي جَنَّتِي» و او نيز با كمال اخلاص در لبيك گفتن به فراخوان پروردگار شتاب كرده و با دادن سر مباركش در راه رضاي پروردگار در مناي حسيني، ذبيح اعظم خدا شده است.

 

(برگرفته از منابع زیر: ملامحسن فیض کاشانی، تفسیر صافی. حویزی، نور الثقلین. بحرانی،البرهان فی علوم القرآن.

علامه مجلسی، بحارالانوار ، ج ،۱۲ ص۱۲۴ و ج ،۴۴ ص۲۲۵ ، ج ،۴۵ ص ۲۱ و ج،۴۴ ص،۳۰۲ و ج،۴۵ ص۲۱۱. )

 

    خداوند سبحان از ميان خلقش پيامبران و اوليايي برگزيد و از ميان آن خوبان تاريخ و بندگان صالحش قربانيان و ذبيح هايي براي خود انتخاب كرد؛ به شهادت سخنان اهل عصمت(ع) حضرت يحيي (ع) فرزند زكريا(ع) و حضرت اسماعيل (ع) فرزند ابراهيم(ع) و عبدالله بن عبدالمطلب (ع) پدر خاتم پيامبران(ص) و اباعبدالله حسين بن علي(ع) از جمله اين ذبيحان هستند؛ لكن از ميان اين قربانيان خدا، بريده شدن سر، تنها براي حضرت يحيي و حسين بن علي(ع) مقدر شد و آسمان نيز تنها بر اين دو ذبيح چهل روز گريست؛ اما بريده شدن سر حجت خدا و سيد و سالار شهيدان و سرور جوانان اهل بهشت، حسين بن علي(ع) با لبهايي خشكيده و عطشان، از چنان عظمتي برخوردار است كه حتي قبل از وقوع، پيامبران و اوصياي پيشين را در ماتم خود نشانده است و پس از وقوع شهادتش نيز تا قيامت اشك را بر ديدگان همه ائمه(ع) و مؤمنان و آزادگان جهان و دوستداران آن حضرت جاري ساخته است، تا آن جا كه :

ولي عصر حضرت مهدي موعود(عج) نيز در مصيبت جدش مدام اشك مي ريزد و مي فرمايد: يا جداه ! در مصيبت تو صبح و شام ندبه مي كنم و به جاي اشك خون مي گريم؛ « فَلَأَنْدُبَنَّكَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً وَ لَأَبْكِينَّ عَلَيكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما» .



 { صلوات +عج }



:: موضوعات مرتبط: ، ،
نویسنده : محمدعلي-ياوري
تاریخ : دو شنبه 17 آذر 1393
زمان : 22:40
تشرف حضرت آيت الله العظمي مرعشي نجفي (قدسه سره)


 

 

تشرف حضرت آيت الله العظمي مرعشي نجفي (قدسه سره)

 

    از زبان معظم له

 

******************************************

 

در ایام تحصیل علوم دینی و فقه اهل بیت علیم السّلام در نجف اشرف، شوق زیاد جهت دیدار جمال مولایمان بقیة اللّه الاعظم داشتم. با خود عهد کردم که چهل شب  چهارشنبه پیاده به مسجد سهله بروم به این نیت که جمال آقا صاحب الامر علیه السّلام   را زیارت و به فوز بزرگ نائل شوم.

تا ۳۵ یا ۳۶ شب چهارشنبه ادامه دادم، تصادفاً در این شب رفتنم از نجف به تأخیر افتاد و هوا ابری و بارانی بود. نزدیک مسجد سهله خندقی بود، هنگامی که به آنجا رسیدم  بر اثر تاریکی شب وحشت و ترس وجودم را  فرا گرفت مخصوصاً از زیادی قطّاع الطّریق و دزدها، ناگهان صدای پایی را از دنبال سر شنیدم که بیشتر  موجب ترس و وحشتم گردید.

برگشتم به عقب سید عر بی را با لباس اهل بادیه دیدم، نزدیک من آمد و با زبان  فصیح  گفت:« ای سیّد! سلام علیکم»  ترس و وحشت  به کلی از وجودم رفت  و اطمینان و سکون  نفس  پیدا  کردم.

سخن می گفتیم و می رفتیم ، از من سؤال کرد:« قصد کجا داری؟»  گفتم:« مسجد سهله» ، فرمود:« به چه جهت؟»  گفتم:« به قصد تشرّف به زیارت ولیّ عصر علیه السّلام  ».

مقداری که رفتیم به مسجد زید بن صوحان که مسجد کوچکی است نزدیک مسجد سهله رسیدیم، داخل مسجد شده و نماز خواندیم و بعد از دعایی که سیّد خواند که  کَاَنَّ  با او دیوار و سنگ ها آن  دعا را می خواندند، احساس  انقلابی عجیب  در  خود نمودم که از وصف آن عاجزم.

بعد از دعا سیّد فرمود:« سیّد تو گرسنه ای ، چه  خوب است  شام بخوری»  پس  سفره ای را که زیر عبا داشت بیرون آورده و در آن سه قرص نان و دو یا سه  خیار سبز تازه بود. کَاَنَّ  تازه از باغ چیده و آن وقت چلّه زمستان و سرمای زننده ای بود و من منتقل به این معنا نشدم که این آقا این خیار سبز تازه را در این فصل زمستان از کجا آورده؟ طبق دستور آقا شام خوردم.

سپس فرمود:« بلند شو تا به مسجد سهله برویم» داخل مسجد شدیم، آقا مشغول اعمال وارده در مقامات شد و من هم به متابعت آن حضرت انجام وظیفه میکردم و بدون اختیار نماز مغرب و عشا را به آقا اقتدا کردم و متوجه نبودم که این آقا کیست.

بعد از آنکه اعمال تمام شد، آن بزرگوار فرمود:«ای سیّد آیا مثل دیگران بعد از اعمال مسجد سهله به مسجد کوفه می روی یا در همین جا می مانی؟» گفتم:«می مانم». در وسط مسجد در مقام امام صادق علیه السّلام نشستیم، به سیّد گفتم:«آیا چای یا قهوه یا دخانیات میل داری آماده کنم؟» در جواب، کلام جامع را فرمود:« این امور از فضول زندگیست و ما از این فضولات دوریم» این کلام در عمق وجودم اثر گذاشت به نحوی که هرگاه یادم می آید ارکان وجودم می لرزد.

به هر حال مجلس حدود ۲ ساعت طول کشید و در این مدت مطالبی رد و بدل شد که به بعضی از آنها اشاره می کنم.

 

از جمله مطالب در این جلسه، تأکید سيد عرب بر اعمال ذيل بود :

 

1 – تلاوت و قرائت این سوره ها بعد از نمازهای واجب بود : بعد از نماز صبح سوره یاسین، بعد از نماز ظهر سوره عم، بعد از نماز عصر سوره نوح، بعد از نماز مغرب سوره واقعه و بعد از نماز عشا سوره ملک.

2 – تأکید فرمود که:« بعد از نمازهای پنجگانه این دعا را بخوان : «اللّهمَ سَرّحُنی عَن الهُمُومِ وَ الغُمُومِ وَ وَحْشَةِ الصّدرِ وَ وَسْوَسَةِ الشّیْطانِ بِرَحْمَتِکَ یا أرْحَمَ الرّاحِمین».

3 – دیگر تأکید بر خواندن این دعا بعد از ذکر رکوع در نمازهای یومیه، خصوصاً رکعت آخر:

                                        «اللهمَ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ تَرَحَّمْ عَلی عَجْزِنا وَ اَغِثنا بِحَقِهم».

4 – درتعریف و تمجید از شرایع الاسلام مرحوم محقق حلّی فرمود:« تمام آن مطابق با واقع است مگر کمی از مسائل آن».

5 – تأکید بر خواندن قرآن و هدیه کردن ثواب آن برای شیعیانی که وارثی ندارند، یا دارند و لیکن یادی از آنها نمی کنند.

6 – تأکید بر زیارت سیّدالشهداء علیه السّلام.

7 – دعا در حق من و فرمود: قرار دهد خدا تو را از خدمتگزاران شرع .

        پرسیدم : « نمی دانم آیا عاقبت کارم خیر است و آیا من نزد صاحب شرع مقدس رو سفیدم؟»

فرمود : « عاقبت تو خیر و سعیت مشکور، و رو سفیدی».

        گفتم:« نمی دانم آیا پدر و مادر و اساتید و ذوی الحقوق از من راضی هستند یا نه؟»

فرمود:« تمام آنها از تو راضیند و درباره ات دعا می کنند».

        استدعای دعا کردم برای خودم که موفق باشم برای تألیف و تصنیف،

دعا فرمودند ؛

       در این جا مطالب دیگریست که مجال تفصیل و بیان آن نیست.

پس خواستم از مسجد بیرون روم به خاطر حاجتی، آمدم نزد حوضی که در وسط راه قبل از خارج شدن از مسجد قرار دارد. به ذهنم رسید چه شبی بود و این سیّد عرب کیست که این همه با فضیلت است؟ شاید همان مقصود و معشوقم باشد، تا به ذهنم رسید این معنی خطور کرد، مضطرب برگشتم و آن آقا را ندیدم و کسی هم در مسجد نبود !

یقین پیدا کردم که آقا را زیارت کردم و غافل بودم، مشغول گریه شدم و همچون دیوانه اطراف مسجد گردش می کردم تا صبح شد ( چون عاشقی که بعد از وصال مبتلا به هجران شود ).

این بود اجمالی از تفصیل که هر وقت آن شب یادم می آید، بهت زده می شوم.

 

                              به نقل از کتاب:« شیفتگان حضرت مهدی» جلد اول

 

يك چشم زدن غافل از اين ماه نباشيد         شايد كه نگاهي كند آگاه نباشيد

 

{  صلوات+عج  }



:: موضوعات مرتبط: ، ،
نویسنده : محمدعلي-ياوري
تاریخ : پنج شنبه 17 آذر 1393
زمان : 22:36
وقتی امام خمینی واسطه خیر برای یک لات لا اُبالی شد .


 

وقتی امام خمینی واسطه خیر برای یک لات لا اُبالی شد .

 

 

 

داستانی عجیب از پیش بینی امام خمینی از آینده خوب یک جوان لااُبالی را برای آنهایی منتشر می کنم که از اکسیر وجود امثال امام و شهید چمران و .... خبری ندارند و گاه معترض می شوند چطور این امکان دارد؟ اکسير وجود امام انقلاب بسیاری را سعادتمند کرد و برخی ... مثنوی او چو قرآن مُدلّ / هادی بعضی و بعضی را مضل .... بهرحال گزینش خدا مثل ما نیست.... خدا بعضی ها را دوست دارد و ازاعمالشان بدش می آید و برخی را دوست ندارد واعمالشان را دوست دارد... تا یار که را خواهد و میلش به که باشد ... حسن فاعلی برتر است گرچه حسن فعلی هم باید داشت ...


آیت الله احدی از اساتید حوزه علمیه قم و صاحب تفسیر فروغ می گوید: حدود بیست سال است که در شهر بابل به مدّت ده روز، بعد از نماز صبح، جلسه داریم. یک بار وقتی از منبر پایین آمدم، دیدم آقایی که همیشه جلوی منبر می نشست و اهل اشک و ناله بود، آمد و گفت: حاج آقا یک وقتی به من می دهی !؟

گفتم : اتفاقاً خیلی دلم می خواهد با هم حرف بزنیم. شما چند سال است پای منبر من می آیی، امّا خیلی آرام و ساکت هستید .

آن روز ایشان به منزل ما که در روستایی در بابل است آمد. بعد از کمی صحبتهای اولیّه، شروع کرد به گفتن :

حاج آقا! من جوانی لات بودم توی این شهر، همه گونه اشتباه از من سر می زد. تا اینکه انقلاب پیروز شد. یک بار اهالی محل داشتند با مینی بوس به جماران خدمت امام می رفتند. به من گفتند تو هم بیا .

با خودم گفتم : بابا، ما و این همه معصیت ! ...امّا باشد، من این سیّد را دوست دارم .

به هر حال ما هم آمدیم جماران. امّا امام آن روز ملاقات نداشت. مردم پشت در آنقدر شعار دادند که حاج احمد آقا آمد وگفت: شما صبر کنید، ساعت ده و سی دقیقه به بعد، بیایید دست امام را ببوسید و بروید.

ما هم به صف برای دستبوسی امام ایستادیم. همه دست امام را بوسیدند و رفتند. نوبت به من رسید. تا آمدم دست امام را ببوسم، ایشان دستشان را کشیدند!!

خیلی حالم گرفته شد، تو همان حال و هوای لوطی گری و لاتی با خودم گفتم: بابا مرد حسابی، برای همه داشتی، امّا برای من دست کشیدی!؟ خب اگر می دانستم نمی آمدم.

آمدم از در بروم بیرون که محافظ امام دوید و آمد و گفت: آقای فلانی! شما بیرون نرو!

با خودم گفتم: نکند می خواهند من را بازداشت کنند!؟

گفتم: من کاری نکردم!

مجدداً محافظ امام گفت: به شما می گویم نرو! امام با شما کار دارند!

منتظر ماندیم تا همه رفتند. من رفتم داخل اتاق، دیدم امام و حاج احمد آقا نشسته اند. امام با اشاره به حاج احمد آقا فرمود: برو بیرون!

بعد امام دستم را گرفت و فرمود: ناراحت شدی!؟

گفتم: بله. آقا این ها همشهری های من بودند. همه دست شما را بوسیدند، امّا من...!!!

امام با حالتی خیر خواهانه فرمود: پسرم چرا نماز نمی خوانی!؟ چرا گناه می کنی!؟ خدا چه بدی به تو کرده!؟

تعجّب کردم. گفتم: حاج آقا! شما از کجا می دانید!؟

امام فرمودند: شما هم به دین خودت عمل کن، به این مقام می رسی.

بعد انگشترشان را در آوردند و گفتند: این انگشتر مال شما.

حضرت امام ادامه داد: تو خوب می شوی! خوب می شوی! با دختر یک آیت الله ازدواج می کنی، امّا بچّه دار نمی شوی، بعدها راه کربلا باز می شود.

در سفر اوّل کربلا نه، در سفر دوّم، پایین پای حضرت عبّاس(سلام الله علیه) ایست قلبی می کنی و از دنیا می روی و تو را کنار قبر حضرت عبّاس(سلام الله علیه)دفن می کنند. ولی این مطلب را به کسی نگو!

حاج آقای احدی! همه مطالب امام تا اینجا درست بود. من داماد یکی از آیات عظام شدم. بچّه دار هم نشدم. سفر اوّل کربلا رفتم. حالا عازم دومین سفر کربلا هستم.

آیت الله احدی ادامه داد: ایشان رفت کربلا و ما منتظر بودیم. کاروان برگشت. امّا دوست ما همراه کاروان نبود!

اهل کاروان گفتند: درست کنار قبر حضرت عبّاس(سلام الله علیه)، در حال خواندن زیارتنامه، ایست قلبی کرد و از دنیا رفت.

آمدند او را برای دفن از حرم بیرون ببرند، خدّام حرم حضرت عبّاس(سلام الله علیه) آمدند و گفتند: کجا!؟ حضرت عبّاس(سلام الله علیه) در عالم خواب به ما پیغام داده که این مرد با این مشخّصات را پایین پای من دفن کنید!

الان جلوی کفشداری حضرت عبّاس(سلام الله علیه)، قسمت پایین پای حضرت، سنگی است که روی آن نوشته: مرحوم عبّاس مرندی.

آیت الله احدی ادامه داد: من کل مطلب را روی نوار ضبط کردم، و بعدها این نوار، به نشر آثار امام فرستاده شد.

 



:: موضوعات مرتبط: ، ،
نویسنده : محمدعلي-ياوري
تاریخ : دو شنبه 17 آذر 1393
زمان : 22:32
راهی برای محشور شدن با پیامبر(ص) * (عروج در سجده است)
| ادامه مطلب...

 

راهی برای محشور شدن با پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)

 

 

 

 

 عروج در سجده است؛

معلوم می‌شود همه صلا یک طرف و سجده هم یک طرف است!

آیت‌الله آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) 

 

پیامبراعظم (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) درپاسخ به سئوال فرديكه چندين خواسته داشتند ازجمله : خواستند كه با حضرت محشور شوند ؛ فرمودند: «وَ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ يَحْشُرَكَ اللَّهُ مَعِي» اگر اراده کردی و می‌خواهی فردای قیامت با من محشور باشی، «فَأَطِلِ السُّجُودَ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ» سجده‌های طولانی در محضر آن حضرت واحد داشته باش.

بحارالأنوار، ج: 82، ص: 164، باب: 29

این سجده‌های طولانی به خصوص در دل شب عجیب است. چون آن چیزی که شیطان می‌ترسد، سجده است. شیطان بحمدلله و المنه دو چیز را فراموش کرد و آن سمت آسمان و سمت زمین است؛ یعنی هم طرف راست و هم طرف چپ (یمین و یسار) و هم جلو و هم پشت را احاطه کرد امّا سمت بالا و پایین (آسمان و زمین) را پروردگار عالم برای بندگانش قرار داد. دست‌ها به سمت آسمان می‌رود و به سمت پایین هم انسان به سجده می­افتد که چقدر در سجده مطالب است.

لذا اصلاً سجده را خشوع بیان کردند. چنان که انسان دیگر محو پروردگار عالم می‌شود، خاک می‌شود و می‌بیند آنچه که باید ببیند.

خدا مرحوم حاج آقای سیّد سجّادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را رحمت کند، ایشان یکی از اوتاد و اولیاء الهی بودند که تازه از دنیا رفتند. در فریمان زندگی می­کردند و در همان تپّه مخصوص که اوّلین بار هم طی‌الأرض ایشان از آن­جا شروع شد، دفنشان کردند. گروهی از مشهد، تهران، شیراز و جاهای دیگر برای تشییع جنازه ایشان رفته بودند و بیان شده: تشییع جنازه خوبی داشتند. ایشان را درست در همان وسط خانه که آن طرف بیت‌الاحزانشان بود، دفن کردند.

ایشان راجع به این که چرا به این مطالب رسیدند، نکته خوبی را بیان می‌کردند. ما شبی با ایشان خلوت کرده بودیم، ایشان فرمودند: هرچه دارم از سجده است. فرمودند: در سجده دو چشم سرم باز شد و عرش را دیدم!

همین را راجع به آیت‌الله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) نقل کردند. به ایشان گفتم: شما می‌دانید آیت‌الله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم همین را نقل کردند؟ گفتند: راجع به ایشان اطلّاع نداشتم.

امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به حاج آقا مصطفی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: آیت‌الله بهجت، آن بهجت القلوب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) دو چشم پشت سر دارند و می‌بینند که یک دلیلش سجده‌‌های طولانی ایشان در دل شب و مناجات با خداست.

یک راه تأسّی به امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) :

ابوالعرفا، آیت­الله العظمی ادیب (اعلی اللّه مقامه الشّریف) می‌فرمودند: یکی از خصایصی که وجود مقدّس آقاجانمان، مولا و سیّد و صاحب و سالارمان، حجّت بن الحسن المهدی(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) دارند، این است که حضرت سجده‌های طولانی دارند.

یعنی عزیز دلم! ای که منتظر آقاجانی! اگر دل شب بلند شدی، سجده طولانی کردی به خیر نزدیک شدی. همین­طور که مي دانيد بحث ما در مورد خیر است و داریم از این که انسان چطور به عوامل خیر دچار می­شود، صحبت می­کنیم که چه کنیم اهل خیر بشویم؟ پس یک مورد این است که اگر سجده‌های طولانی در دل شب کردی، یعنی در حقیقت تأسّی به آقاجان، امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) کردی.

شنیدن ناله شیطان در سجده!

در یک روایت آمده - که خیلی این روایت عجیب است - یکی از جاهایی که شیطان خیلی ناراحت می‌شود، سجده طولانی مؤمن است.

لذا ببینید پروردگار عالم هم نفرمود: ای ملائکه! به انسان رکوع کنید، بلکه فرمود: به انسان سجده کنید، «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ»، این خیلی معنی دارد.

خدا آن مرد الهی و عظیم‌الشأن، حاج میرزا علی‌اصغر صفار هرندی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن متخلّق به اخلاق الهی را رحمت کند. این جمله فراموشم نمی‌شود، ایشان در شبی از شب‌های قدر فرمودند: حاج شیخ (یعنی حاج شیخ محمّدتقی بروجردی (اعلی اللّه مقامه الشّریف)، مرد الهی و عظیم‌الشّأن که قبر شریفشان در مسجد شهید هرندی است) بیان کردند: من در سجده طولانی ناله شیطان را شنیدم که اوّل وحشت کردم ولی بعد مقاومت کردم!

پلکان عروج :

لذا شیطان از سجده می‌ترسد، چون انسان دیگر در آن‌جا می‌فهمد که خوار است. تا انسان سر به سجده نگذارد، آن عرش معلوم نمی‌شود. صورت ظاهرش به خاک افتادن است امّا پلکان عروج است.

آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) تعبیر بسیار عالی و زیبایی را می‌فرمودند که آیت‌الله آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: این که می‌گویند: «الصَّلَاةُ مِعْرَاجُ المُؤْمِنِ»، عروج در سجده است، معلوم می‌شود همه صلاه یک طرف و سجده هم یک طرف است!

مثل این که بیان کردند همه قرآن در سوره حمد جمع است و همه حمد در «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏» و همه «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏» در نقطه‌اش و مولی ‌الموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) هم فرمودند: «انا نقطة باء بسم اللّه الرحمن الرحیم». همه این «الصَّلَاةُ مِعْرَاجُ المُؤْمِنِ» هم در سجده است، یعنی اصل عروج در سجده است.

شیطان از سجده انسان، به ناله و فغان می‌ا‌فتد. چون انسان به خدا می‌گوید: خدا! تو گفتی ملائکه که طاهرین بودند، به من سجده کنند، حالا من دائم به تو سجده می‌کنم.

شیطان می‌دانست سجده مخصوص خداست و با فرمان خداوند در مورد سجده ملائک به انسان، این جورچین و این پازل وجودی‌اش به هم ریخت و تعجّب کرد، گفت: سجده که مخصوص خداست، حالا پروردگار عالم به ملائکه می‌فرماید: ای ملائکه! به انسان سجده کنید! نتوانست تحمّل کند و اصلاً نفهمید چه خبر است. او نمی‌دانست چون خدا گفته، باید بگوید: چشم.

امّا شیطان چون می‌دانست سجده مخصوص خداست، گفت: اگر سجده مخصوص خداست، پس چرا در مورد انسان تازه به دوران رسیده باشد؟! اگر بناست به غیر از خدا سجده شود، آن که باید سجده شود، من هستم! چون «خَلَقْتَني‏ مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ» من از آتشم، آتش گرما دارد، نور دارد، امّا او از خاک است و خاک سرد و تاریک است. لذا این‌طور برای خودش جورچین درست کرد و یادش رفت این فرمان مِن ناحیه الله تبارک و تعالی است و دستور حضرت حقّ است.

سجده؛ راه خلاصی از شرّ خصلت های بد :

لذا اولیاء خدا می‌گویند: هر موقع به شرّ مبتلا شدید و خواستید خاضعانه و خاشعانه به محضر پروردگار عالم بروید و آن شرّ را از خود دفع کنید، مثلاً یک خصلت بدی در درونتان به وجود آمده و از این خصلت بد خسته شدید و نمی‌خواهید این خصلت را داشته باشید؛ در دل شب سجده کنید، آن هم سجده‌های طولانی و مدام ذکرهای سجده را بگویید که «عُبَيْدُكَ بِفِنَائِكَ، مِسْكِينُكَ بِفِنَائِكَ و ...».

سجده؛ عامل اتّصال انسان با پروردگار عالم :

توجّه! توجّه! آیا می‌دانید ذکرهای سجده نسبت به ذکرهای رکوع و دیگر موارد بیشتر است؟! جالب است که ذکرهای سجده، ذکر‌هایی بسیار عجیب و تکان‌دهنده هم است. هم بیشتر است و هم دارای معانی عجیبی است.

در بعضی از ادعیه از جمله اعمالی که در مسجد کوفه انجام می‌دهید، به ما می‌گویند: سر را به سجده بگذار، مجدّد گونه راست را به سجده بگذار، مجدّد گونه چپ را به سجده بگذار، مجدّد بلند شو پیشانی را به سجده بگذار. این سجده غوغاست، غوغا!

به قول اولیاء الهی عامل اتّصال انسان با پروردگار عالم سجده است- این را به عنوان کد به ذهنتان بسپارید -

راه محک زدن و تشخیص میزان اتّصال خود به پروردگار عالم :

لذا می‌توانی خودت را یک محک هم بزنی. مگر می‌شود انسان خودش را محک بزند؟ بله عزیزم، انسان هم می‌تواند خودش را محک بزند. گاهی اولیاء الهی باید ما را محک بزنند و بگویند عیارمان چقدر است، آیا عیار خوبی داریم یا خیر، امّا گاهی هم خودمان می‌توانیم محک بزنیم. خودمان چطور محک بزنیم؟

عزیز دلم! محک وجودی همه ما این است که اگر می­خواهیم ببینیم اتّصالمان با پروردگار عالم چقدر است - این نسخه اولیاء است که دارم خدمتتان عرض می‌کنم، حدّاقل می‌توانم عرض کنم که من این‌ را از سه، چهار نفر از بزرگان، مثل آیت‌الله العظمی بهجت، ابوالعرفاء، آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی، آیت‌الله مولوی قندهاری و ... مستقیماً شنیدم - باید ببینیم هر چه از سجده گذشت، آیا آن حلاوت و شیرینی‌اش برایمان بیشتر می­شود و از آن حال در سجده افتادن بیشتر خوشمان می­آید و لذّت می­بریم یا خدای ناکرده زود خسته می­شویم و حوصله‌مان سر می­رود؟ اگر هر چه سجده­مان طولانی شد، لذّت آن هم برایمان بیشتر شد؛ بدانیم به اتّصال نزدیکیم و این باید در خلوت باشد.

عزیز دلم! مهم خلوت است. ببین در دل شب اهل سجده هستی یا خیر. ببین وقتی سرت را بر سجده می­گذاری و «سبوج قدوس ربّ الملائکه و الروح» می­گویی، چشم از قفا ملائکه را می­بیند یا خیر.

اوّل به شیطان درون بپرداز، بعد به شیطان برون :

پس یکی از مطالب عاقبت به خیری، سجده طولانی و تأسّی کردن به وجود مقدّس آقاجانمان، امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) است.

لذا اگر خواستیم بصیر شویم، خیر دنیا و آخرت را داشته باشیم و عاقبت به خیر شویم، طبق همان حدیث اوّلی که پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند، باید برای همه خیر بخواهیم و قول و فعلمان خیر باشد و از شرّ بدمان بیاید.

خدا آیت­الله حق‌شناس(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را رحمت کند، ایشان اگر می­دیدند یک نفر از شاگردانشان به شرّی مبتلا شده، با او قهر می­کردند. می­گفتند: چرا قهر می­کنید؟! قهر خوب نیست. می­فرمودند: باید بفهمد این شرّ است و دیگر شرّ را انجام ندهد، به خیر برگردد، توبه کند، عذر بخواهد و بگوید که من اشتباه کردم که به شرّ مبتلا شدم.

بالاخره ابلیس ملعون فریب می­دهد و نفس امّاره­مان هم اعداء عدو است که همیشه وجود دارد. یک تعبیری آیت­الله العظمی بهاءالدینی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) داشتند که خیلی قشنگ است. ایشان می­فرمودند: اوّل به شیطان درون بپرداز، بعد به شیطان برون. خدا هم می­خواهد این را بیان کند که می­فرماید: «اعداء عدوک نفسک التی بین جنبیک» نفس امّاره، انسان را به شرّ فریب می­دهد، منتها انسان باید مراقب باشد.

 

عمل مجرب در اصلاح و جلب معارف :

عارف واصل مرحوم میرزا جواد ملکی تبریزی می فرماید: مرا شیخی بود بزرگوار عامل عارف کامل که مانند او را در مراتبی که گفته شد ندیده ام، از او پرسیدیم که در اصلاح و جلب معارف چه عملی را به تجربه رسانده است؟

او گفت: من عملی را در این که گفتی مؤثر ندیدم مگر اینکه در هر شبانه روز یک بار بر سجده طولانی مداومت شود و در آن سجده بگوید «لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین» و به هنگام گفتن ذکر خود را در زندان طبیعت، زندانی و به زنجیرهای اخلاق رذیله بسته ببیند، آنگاه اقرار کند که پروردگار اینکار را تو بر من نکردی و تو بر من ستم روا نداشتی، بلکه این من بودم که بر خود ستم کردم و خود را به اینجا انداختم.

از آداب سجده این است که وقتی که بخواهیم به سجده برویم اول با زانوها به طرف زمین خم شویم و بعد دستها را پیش از زانوها بر زمین بگذاریم این عملی است که مرحوم علامه طباطبائی (ره)از پیامبر اکرم(ص) نقل می کند.

 

  در ادامه مطلب چند دعا درسجده شكر و ذكرسجده درسورعزائم را حتما" ملاحظه فرمائيد !

 

{صلوات+عج}

 

 



:: موضوعات مرتبط: ، ،
نویسنده : محمدعلي-ياوري
تاریخ : یک شنبه 17 آذر 1393
زمان : 22:28
مستحب واجب نماز !
| ادامه مطلب...

 

 

مستحب واجب نماز !

 

 

       فلسفه قنوت در نماز قرب حضرت حق است؛ قنوت مستحب است، اما چنان مستحبی است که حتی بیان شده اگر یادتان رفت و قبل از خواندن قنوت، به رکوع رفتید، عیبی ندارد که بعد از رکوع، مجدّداً قنوت بگیرید و بعد به سجده بروید .

    آیت‌الله قرهی( مدظله العالي )

                                                                                                

قنوت؛ مستحبّ واجب !



   نکته‌ای را بگویم که خیلی عالی است. استاد عظیم‌الشّأنمان، علّامه حسن‌زاده آملی(ادام الله ظلّه الوارف) می‌فرمودند: آن مرد الهی و عظیم الشّأن، آیت‌الله الهی قمشه‌ای(اعلی الله مقامه الشّریف) می‌فرمودند: مقام دعا که در آن، عنوان قریب بودن مطرح است، این‌قدر مهم است که اگر از شما سؤال کردند، فلسفه قنوت در نماز چیست، باید گفت: قرب حضرت حقّ که در نیّت می‌گوییم: «قربة الی اللّه»، به وسیله همین دعا و قنوت است.

   قنوت، مستحب است، امّا چنان مستحبّی است که حتّی بیان کرده‌اند: اگر یادتان رفت و قبل از خواندن قنوت، به رکوع رفتید، عیبی ندارد که بعد از رکوع، مجدّداً قنوت بگیرید و بعد به سجده بروید. آیت‌الله الهی قمشه‌ای به نقل از استادشان فرموده بود: در محضر آقاجانمان، حضرت حجّت‌بن‌الحسن‌المهدی(روحی له الفداء و سلام الله علیه) از ایشان سؤال شد: آقاجان! نظر مبارک شما در مورد قنوت چیست؟ حضرت فرمودند: مستحبّ واجب !

مستحبّ، مستحبّ است و واجب هم واجب است. مستحبّ واجب دیگر چه تعبیری است ؟!

بعد ایشان توضیح دادند و فرمودند : به نظر می‌رسد این‌قدر دعا مهم است که وقتی انسان در نیّت، چه به لسان و چه در ذهنش می‌گوید : دو رکعت نماز صبح می‌خوانم قربةً الی الله، این قرب، در دعاست . لذا دیدید در سجده و رکوع هم دعاهایی وارد شده است، به خصوص در سجده و رکوع آخر. از جمله آن‌ها، دعایی است که خود آقاجانمان به آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی، استاد عظیم‌الشّأنمان فرمودند و آن، این است:  « و ترحّم علی عجزنا و اغثنا بحقّهم و اجعلنا من شیعتهم  »  .

کما این که می‌دانید خود صلوات هم دعای مقبوله است . برای همین بیان کردند : قبل از دعا، اوّل یک صلوات بفرستید و بعد در انتهایش هم یک صلوات بفرستید. این بیان اولیاء خدا است که می‌گویند: اگر دعایی اوّلش مقبول و انتهایش مقبول باشد، پروردگار عالم شرمش می‌آید و حیا می‌کند که وسطش را اجابت نکند. لذا می‌گویند: اگر می‌خواهید دعاهایتان مستجاب شود، اوّلش آن ذکر صلوات بر محمّد و آل محمّد را بفرستید و آخرش هم همین‌طور. پس اگر گفتند: چرا قنوت می‌گیرید؟ چرا در سجده دعا می‌کنید؟ چرا در رکوع دعا می‌کنید؟ چرا دائم دعا می‌کنید؟ باید بگوییم: برای این که اصلاً پروردگار عالم، همین را از من و شما می‌خواهد. این قربةً الی الله شاید به واسطه همین دعاست.

لذا در قرآن کریم و مجید الهی به جز در مورد دعا نداریم که خدا این‌گونه فرموده باشد: « إِذا سَأَلَكَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَ لْیُؤْمِنُوا بِی ». عرض کردیم اوّل اجابت پروردگار عالم، همان خواندن است و دوست دارد انسان هم او را بخواند و دعا کند.

 
پروردگار عالم به قدری بندگانش را دوست دارد و می‌خواهد او را بخوانند که اولیاء خدا می‌گویند : پروردگارعالم در هیچ آیه‌ای، مثل این آیه، این‌قدر من، من بیان نفرموده است و آن این است که فرمودند: « وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجیبُوا لی‏ وَ لْیُؤْمِنُوا بی‏ » پروردگار عالم مدام به خود اشاره می‌کند که من نزدیک و قریب هستم .

در باب « و نحن اقرب الیه من حبل الورید » هم همین را بیان می‌فرماید. فرمودند : منظور از این « و نحن اقرب الیه من حبل الورید » ، همان لحظه‌ای است که انسان دارد دعا می‌کند. « وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ ‏» من قریبم، نزدیکِ نزدیک. « أُجیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ » هر موقعی بنده‌ام من را بخواند، اجابتش می‌کنم؛ چون خیلی نزدیکم. لذا قرب در دعا برای همین است .

 

  در ادامه مطلب چند دعا در قنوت نماز را حتما" ملاحظه فرمائيد !

 { صلوات+عج }



:: موضوعات مرتبط: ، ،
نویسنده : محمدعلي-ياوري
تاریخ : دو شنبه 17 آذر 1393
زمان : 22:24
ميقات حضرت موسي(ع) ، درخواست از خدا و پاسخ !!!
| ادامه مطلب...

 

 

 

ميقات حضرت موسي(ع) ، درخواست از خدا و پاسخ !!!

 

 

وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلاَثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً  ...

 

وَلَمَّا جَاء مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنظُرْ إِلَيْكَ !  قَالَ لَن تَرَانِي !!! .....

                                                                          (آيه 142و 143 اعراف)

 

و با موسى، سى شب وعده گذاشتيم و آن را با دَه شب ديگر تمام كرديم. تا آنكه وقت معينِ پروردگارش در چهل شب به سر آمد. ....

و چون موسى به ميعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت ، عرض كرد   : « پروردگارا ، خود را به من بنماى تا بر تو بنگرم » .

فرمود : « هرگز مرا نخواهى ديد » !!! ليكن به كوه بنگر پس اگر بر جاى خود قرار گرفت به زودى مرا خواهى ديد .  پس چون پروردگارش به كوه جلوه نمود، آن را ريز ريز ساخت، و موسى بيهوش بر زمين افتاد ، و چون به خود آمد ، گفت : تو منزهى ! به درگاهت توبه كردم و من نخستين مؤمنانم .

 

 

 * * *  بر اساس اين واقعه عظيم  شاعران خوش ذوق سروده هائي دارند :

 

 

شيخ اجل سعدي مي گويد:

   

چو رسي به طور سينا "ارني" مگو و بگذر

که نيرزد اين تمنا به جواب" لن تراني"

 

  در جواب سعدي شاعري مي گويد : ( احتمالا حافظ



چو رسي به طور سينا "ارني" بگو و مگذر

تو صداي دوست بشنو نه جواب "لن تراني"



    و در جواب اين دو ، شاعر ديگري مي گويد : ( احتمالا مولانا )

 

"ارنی" کسی بگويد که تو را نديده باشد 

تو که با منی هميشه چه " ترا " چه " لن ترانی"

 

علامه طباطبایی فرموده :

 

سحر آمدم به کويت که ببينمت نهانی

 

 " ارنی " نگفته  گفتی دو هزار "  لن ترانی "

 

    ادامه مطلب : تفسير آيات و اثبات ولايت اميرالمؤمنين (ع)

                   1-  وعده گاه بزرگ

                   2-  تقاضاي مشاهده پر وردگار

 

*********************************************************

 

{صلوات+عج}

 



:: موضوعات مرتبط: ، ،
نویسنده : محمدعلي-ياوري
تاریخ : سه شنبه 17 آذر 1393
زمان : 22:20


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.